نوشته شده توسط : طاها
ابوالعینین شعیشع

صبح شنبه، چهارم تیرماه خبری ناگهانی جامعه قرآنی کشورمان را در سوگ از دست دادن آخرین قاری از قراء عصر طلایی تلاوت مصر نشاند. خبر کوتاه و برنده بود: استاد ابوالعینین شعیشع شامگاه پنج شنبه فوت کرد. خبری که یک روز بعد از فوت استاد، روزنامه مصري اليوم السابع درج می‌کند و به گوش رسانه‌های جمعی ایران هم می‌رسد. در این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به زندگانی پر برکت استاد ابوالعینین شعیشع که بارها به ایران اسلامی سفر کرد و به عنوان یک مقام قرآنی، تاثیر به سزایی بر تلاوت قاریان ایرانی گذاشت. استاد شعیشع کسی است که چهار دوره قاریان مصری یعنی از استاد رفعت تا همین قاریان جوان مصری را درک کرده است.

در ابتدای راه
کودک چهار ساله با مادر خود خداحافظی کرد و به سمت خیمه بزرگی که در روستا به مناسبت درگذشت یکی از بزرگان برپا شده بود، به راه افتاد. آن روزها که هم سالان این کودک در کوی و برزن به بازی‌های کودکانه مشغول بودند، او به دنبال مجالس تلاوت بزرگان قرائت قرآن کریم بود تا ساعاتی را به شنیدن قرآن بگذراند. با جثه کوچکش وارد مجالس تلاوت می‌شد و مکانی را در نزدیکی جایگاه قاری می‌یافت و گاهی هم از ترس اینکه به او اجازه حضور در مجلس را ندهند، مخفی می‌شد و با اشتیاق به قرائت قرآن گوش می‌داد. حضور او در مجلس گاهی آن‌قدر طول می‌کشید که کودک خوابش می‌برد. چه کسی در آن روزها فکر می کرد که این کودک چهارساله، روزی شیخ القراء مصر شود.
خانواده شعیشع در روز ۱۲ آگوست سال ۱۹۲۲ میلادی، مطابق با سال ۱۳۴۳ قمری، صاحب پسری شد. در گوش او اذان گفتند و نام او را ابوالعینین نام نهادند. ابوالعینین ابوشعیشع، در روستای بیلا از توابع استان کفر شیخ مصر در خانواده‌ای که ۱۱ فرزند دختر و پسر داشت، رشد و پرورش یافت.
با وجود اینکه مادر ابوالعینین دوست داشت که پسر کوچکش را در لباس یک افسر نظامی ببیند اما مشیت الهی بر این بود که او در راه قرآن قدم بگذارد و روزی هم به عنوان شیخ القراء مصر شناخته شود؛ لقبی که به حق شایسته این بزرگ مرد عالم تلاوت قرآن کریم بود.
شاید هیچ یک از اعضای خانواده او، به اندازه برادرش احمد شعیشع، برای آموختن قرآن به وی نکوشید. برادر بزرگتر ابوالعینین با مشاهده اشتیاق او به تلاوت قرآن، مراحل ابتدایی قرائت قرآن را به او آموخت. حس فزون طلبی این کودک هم مزید بر علت شد تا علاوه بر آموزش‌های ابتدایی برادر، به بزرگان علم قرائت قرآن مراجعه کرده و به تکمیل آموخته های خود بپردازد. او در شش سالگی رهسپار مکتبخانه شد و در ۱۲ سالگی هم موفق به حفظ کل قرآن شد.

جوان‌ترین قاری رادیو
در سال ۱۹۳۹ میلادی، شعیشع جوان برای تلاوت قرآن در محفل یادبودی که برای یکی از نزدیکانش به نام «طه سلطان» برپا شده بود، به قاهره دعوت شد و در همان مجلس یکی از دست اندرکاران رادیوی مصر به نام «عبدالله عفیفی» به تلاوت زیبایش گوش داد و مبهوت هنرنمایی این قاری جوان شد. عفیفی، شعیشع را به نزد «سعید لطفی باشا» رئیس وقت رادیو فرستاد و او را برای امتحان ورودی قاریان برای تلاوت در رادیو معرفی کرد.
وقت اختصاص داده شده به هر قاری برای تلاوت در امتحان ورودی به رادیو، فقط ۱۵ دقیقه بود. نوبت که به ابوالعینین جوان رسید، شروع به تلاوت کرد اما داوران رادیو که به احتمال زیاد استاد رفعت و استاد شعشاعی بودند، از او درخواست کردند تا تلاوتش یک ساعت ادامه پیدا کند. شعیشع با کسب بیشترین امتیاز، جواز تلاوت در رادیو مصر را به دست آورد و به این ترتیب در حالی که فقط ۱۷ سال داشت به عنوان جوان‌ترین قاری رادیو شناخته شد.
قاری جوان، صبح‌های هر یکشنبه و بعد از ظهرهای هر سه شنبه در رادیو مصر به تلاوت قرآن می‌پرداخت. در این راه، استاد طه الفشنی هم به او کمک می‌کرد تا بتواند در قاهره محلی را برای اقامت پیدا کند. شعیشع در سال ۱۳۴۰ میلادی، همراه با استاد عبدالفتاح شعشاعی در شب‌های ماه مبارک رمضان، در قصر عابدین مصر به تلاوت قرآن پرداخت و تلاوت‌هایش هم به صورت زنده از رادیو پخش شد. حالا دیگر شعیشع فقط در مصر مطرح نبود. بلکه شهرت صدای زیبا و ملکوتی‌اش به سرتاسر جهان اسلام رسیده بود.

قاری جهانی
استاد شعیشع به بسیاری از قاره‌ها و کشورهای جهان سفر کرد تا صدای حقانیت قرآن را به گشوش جهانیان برساند. از جمله‌ی آن کشورها می‌توان به فرانسه، انگلیس، ترکیه، یوگسلاوی، سومالی، اردن، سوریه، کویت و ایران اشاره نمود. 
استاد درباره دستاورد سفرهایش به کشورهاى مختلف مى‌گوید: در این مسافرت‌ها به این نتیجه دست یافته‌ام که آداب، سنت‌ها و رسم‌هاى اسلامى در میان همه مسلمانان جهان، همانند و یکسان است‌.
وی به دليل تلاوت‌های زيبا و منحصر به فردش نشان افتخار الرافدين از عراق به عنوان بالاترين نشان افتخار اين كشور، نشان الارز(برنج) از لبنان، نشان‌های استحقاق(شايستگی) از سوريه و فلسطين و نشان‌های افتخار ديگری از تركيه، سومالی، پاكستان، امارات و برخی كشورهای اسلامی را دريافت كرده است.

سفر به ایران
جمهوری اسلامی ایران از جمله معدود کشورها و شاید تنها کشوری است که شعیشع علاقه زیادی برای سفر به آن و حضور در جمع مردم و قاریان قرآن آن از خود نشان داده است. علاقه فراوانی که او به مقام معظم رهبری دارد باعث شده تا در بدو ورودش در سفر به ایران، اولین سوالش این باشد که «حال آقا چطور است» و «آیا من می‌توانم در این سفر ایشان را ببینم؟»
وی همواره از ایران به عنوان وطن دوم خود یاد می‌کرد و اعتقادش بر این بود که همه ملل مسلمان باید به موضع گیری‌های ایران در مناسبت‌های جهانی اقتدا کرده و به آن افتخار کنند.
وى در پانزدهمین دوره مسابقات بین المللى قرآن کریم که در ایران برگزار شد به عنوان رئیس هیأت داوران حضور داشت‌.
از آنجا که مصریان به شدت به ائمه معصومین(ع) و به خصوص امام حسین(ع) علاقه دارند، استاد شعیشع معتقد است ايران و مصر در دو موضوع با هم رقابت مي‌كنند. اول عشق به اهل بيت (ع) و دوم تلاوت قرآن کریم. او معتقد است که اين نهضت بزرگ قرآني كه در ايران به وجود آمده، مرهون انقلاب اسلامي است و می‌گوید: من اين شور و اشتياق را پيش از انقلاب نديدم و اين به خاطر رهبران بزرگ ايران است كه پرچم قرآني را برافراشته‌اند.

صوت شعیشع در سینما
در سال ۱۹۴۲ میلادی اتفاقی جالب در زندگی قرآنی ابوالعینین شعیشع رخ داد. چند شرکت سینمایی مشهور مصر از او خواستند تا برای تلاوت قرآن در فیلم‌هایشان با آنها قرارداد همکاری امضا کند و پس از آن بود که شعیشع به عنوان اولین کسی که در فیلم‌های سینمایی قرآن تلاوت می‌کند، در دو فیلم «نائب العام» و «ابن عنتر» به تلاوت قرآن پرداخت که البته این کار وی مورد تایید و تشویق مقامات الازهر هم قرار گرفت.

پر مسؤولیت‌ترین قاری مصر
استاد ابوالعینین شعیشع در طول عمرش در سمت های مختلفی به فعالیت‌های قرآنی و دینی زیادی مشغول بود که «ریاست اتحادیه قراء مصر»، «عضو مجلس اعلای امور اسلامی»، «عضو کمیته عالی قرآن در وزارت اوقاف مصر»، «رئیس مرکز بین المللی قرآن کریم»، «عضو کمیته ساختمان مساجد در قاهره»، «ریاست کانون بین المللی حفظ قرآن کریم» و «قارى مسجد سیده زینب» از جمله مهم‌ترین مسوولیت‌های اجرایی او به حساب می‌آیند.

قاری با بصیرت
روزنامه روزاليوسف در مصاحبه‌ای با شعیشع درباره رهبران مصر كه وی آن‌ها را ديده بود از جمله ملك فاروق، محمد نجيب، جمال عبدالناصر، انور سادات و حسنی مبارك از او می‌پرسد و شيخ پاسخ می‌دهد: «ملك فاروق در رمضان سالی كه به خاطر نمی‌آورم، از من و شيخ عبدالفتاح الشعشاعی برای قرائت دعوت می‌كرد و هر شب اكثراً در كنار ما و يا پايين‌تر از ما می‌نشست و به قرائت قرآن گوش می‌داد، اما سال دومی كه ما را به اسكندريه دعوت كرد، ديديم كه انحرافش شروع شده و من نيز قرائت قرآن برای او را رها كرده و به راديو الشرق الادنی فلسطين رفتم و برای اولين بار در مسجد الاقصی قرائت كردم».

سفر به آخرت
استاد ابوالعینین شعیشع روز پنجشنبه، دوم تيرماه، در سن ۸۹ سالگی دعوت حق را لبيك گفت. مراسم تشييع پيكر استاد ابوالعينين شعيشع، سوم تيرماه، پس از نماز جمعه برگزار شد و مراسم ترحيم ايشان نيز در مسجد «الخلفاء الراشدين» شهرك نصر در نزديكی قاهره منعقد گرديد.

ابعاد فنی تلاوت‌های استاد شعیشع
تلاوت‌های استاد شعيشع از حزن و طراوت خاصی برخوردار است. بطوری كه مستمع را به شنيدن ادامه تلاوت تشويق می‌كند. تا جايی كه اگر كسی ابتدای تلاوت اين استاد را گوش كند، تا پايان تلاوت با نغمات ملكوتی استاد شعيشع همراه خواهد شد.
تطابق آهنگ با معنای آيات از ديگر خصوصيات تلاوت‌های استاد شعيشع است و اين استاد همواره سعی می‌كند شنونده را در حين استماع آيات روح‌بخش قرآن كريم، با معنا و مفهوم آيه همراه سازد تا معارف ناب الهی تا عمق وجود مخاطب رسوخ كند.
به گفته خود استاد شعیشع، وی در اوان جوانی از سبک و شیوه‌ی استاد محمد رفعت تقلید می‌نموده است. اما صدای رسا و مرتفع و پر طنین، به مرور وی را به سمت ابداع و خلق سبکی نو و بی سابقه در تلاوت پیش می‌برد. سبکی خاص برای تلاوت قرآن کریم که با ظهور وی در دهه‌ی چهلم میلادی، موجی از بحث و جدل میان علما در مورد جواز و عدم جواز آن از نظر شرعی در گرفت.
برخی شیوه‌ی جدید وی در تلاوت قرآن کریم را آواز گونه می‌دانستند و برخی دیگر رعایت اصول تلاوت از جمله تجوید را از سوی وی دال بر جواز آن می‌پنداشتند. اما با تمام این حرف و حدیث‌ها، شعیشع جای خود را در فضایی باز نمود که پیش از وی دو تن از نوابغ تلاوت، یعنی اساتید رفعت و شعشاعی به شدت عرصه را برای دیگر قاریان تنگ کرده بودند و درست در چنین فضایی او توانست به واسطه‌ی ویژگی‌های صوتی خاص و ایجاد شیوه‌های کاملا جدید، به سرعت به قاری بزرگ و ممتازی تبدیل گردد.
در تحلیل تلاوت‌های استاد شعیشع باید گفت که اولا وی، صدایی با طنین ویژه و کم نظیر همراه با قوت خوب و وسعت تقریبی بیش از دو اکتاو یعنی ۱۴ درجه صوتی دارد که از قدرت تحریر و انعطاف پذیری خوبی نیز برخوردار است. اما صدای وی جزو محدوده‌ی اصوات زیر یا تنور (tenor) است که قدرت فوق العاده‌ای در ایجاد طبقات و پرده‌های اوج دارد.
دوما باید گفت وی از میراث گذشتگان در تلاوت خود استفاده کرده و آن را به سلیقه و روحیه‌ی معاصر و تجدد طلب زمان خود پیوند می‌زند و این بارز ترین ویژگی سبک اوست.
استفاده از تمامی مقامات اصلی عربی و وارد کردن نغمات جدیدی در تلاوت همچون صبا زمزم، راحه الارواح و زنکران که تا آن زمان مرسوم نبوده است، جزو شاخصه‌های لحنی شعیشع است. 
همچنین تاکید بیشتر بر مقام کُرد در تلاوت که در مواضع مختلف، به ویژه در شروع از آن بهره می جوید و استفاده از ترکیب نغمات در تلاوت که از مشهورترین آنها می‌توان به ترکیب کُرد و رَست با نهاوند اشاره نمود.
استاد شعیشع از توانایی قابل توجه‌ای در انتقال مقامات و نغمات که بیانگر دانش والای او در این زمینه بوده است، برخوردار بوده است. همچنین استفاده از پرده‌های اوج با فرکانس بالا همراه با نفس طولانی که موجب تاثیر هر چه بیشتر تلاوت وی در جان شنوندگان آیات الهی می‌شود را می توان جزو خصوصیات فنی تلاوت های وب به حساب آورد که سبکی خاص را به نام این استاد بزرگ رقم زده است.
مکث‌های نسبتا طولانی در بین مواضع وقف که دعوتی برای تدبر مستمعین در آیات قرآن به حساب می‌آید نیز جزو مواردی است که باعث لذت بردن هرچه تمام‌تر مردم از شنیدن تلاوت‌های استاد است. 



:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها
اصول قرائت نافع

امام القراءة نافع بن عبدالرحمن المدنى اصفهانى، دومين چهره از قراء مدينه ( 70 ـ 169 هـ ق )

راويان او : 1 ـ ابوموسى عيسى بن مينا المدنى معروف به قالون ( م 220 هـ ق )

2 ـ ابوسعيد عثمان ابن سعيد المصرى ملقب به ورش ( 110 ـ 197 هـ ق ) که هر دو بدون واسطه از نافع روايت کرده اند، و اختلاف در روايت آندو زياد است .

بسم الله: نافع درابتداء از اول هر سوره بسم الله را خوانده، بر طبق رسم الخط مصاحف جز سوره توبه که بدون بسم الله نازل شده است . و مثل همه قراء، در ابتداى به قراءت از اواسط سوره ها گفتن بسم الله را جايز دانسته . اما بين دو سوره، هنگام وارد شدن از سوره اى به سوره ديگر، نافع به روايت قالون بسم الله را براى فصل بين دو سوره خوانده، ولى روايت ورش سه وجه دراد، يا بسم الله را گفته، يا با سکت بدون بسم الله خوانده و يا بدون بسم الله آخر سوره را به اول سوره بعدى وصل نموده است .

 

تبصره :

 

آنانکه سکت بين دو سوره را براى ورش روايت کرده اند، در بين چهار سوره الزهر ( مدثر به قيافه ) ( فجر به بلد ) ( انفطار به تطفيف ) و ( عصر به همزه ) به فصل با بسم الله، و آنانکه به وصل روايت کرده اند بين اين چهار سوره را به سکت از ورش روايت کرده اند .

 

ميم جمعى :

 

روايت ورش از نافع، ميم جمعى را فقط اگر بعد از آن همزه متحرک باشد، صله واوى داده، مانند : اَنْذَرْتُمُو اَم مِنْهُمُوا اُمِيونَ ـ اَنْفُسُکُمُو اِذْ تُدْعَونَ، البته با اشباع مدى که حاصل مى شود . و قالون در ميم جمعى که بعدش هر حرف متحرک باشد، دو وجه دارد يکى صله واوى،ديگر به سکون آن روايت کرده است .

 

مدود :

 

قالون به قصر و توسط منفصل و توسط متصل، و ورش باشباع منفصل و متصل ( شش حرکت ) از نافع روايت کرده اند، و ورش مد بدل را که مخصوص به اوست از نافع روايت کرده، و آن موقعى است که حرف مد بعد از همزه بيايد، و در تحقيق همزه، يا مغير به تسهيل، يا نقل، يا ابدال، فرقى نمى کند مثل : ءمَنَ ـ ايماناً ـ اُوتِى ـ وَالاخِرَة ـ هولاءِ الهَةً ـ ءَالَهَتُنا مِنَ السَّماءِ ءايةً . و مقدار مد بدل سه وجه دارد : قصر ـ توسط ـ مد، که آنرا تثليث بدل گويند . و استثناء کرده از آنها :

1 ـ کلمه اسرائيلَ ـ يؤاخِذُ و ساير متصرفات آن مثل لا تُواخذنا 2 ـ هرگاه قبل از همزه حرف ساکن صحيح متصل به آن باشد . مثل مَسئُولاً ـ مَذئُوماً ـ القُرانَ 3 ـ هرگاه همزه براى ابتداء کلمه آورده شده، مثل ايتِ ـ ايذِنْ ـ اُؤتُمِنَ 4 ـ وقتى حرف مد بعد از همزه بدل از تنوين باشد، که در حال وقفى اتفاق مى افتد . مثل : دُعاءً ـ غثاءً خَطاءً .

 

تبصره :

 

در کلمه ءَالانَ ( يونس 91 / 51 ) که همزه استفهامى دارد، به قصر مد بدل از ورش روايت کرده اند، ( البته منظور همزه و الف دوم است زيرا اولى مد لازم مى باشد ) . و در کلمه الانَ که همزه استفهامى ندارد تثليث بدل جايز است . و ديگر کلمه اَهْلَکَ عادَ الاوُلى ( نجم . 5 ) مد بدل را به قصر روايت کرده اند، _ البته در الاُولى مکانهاى ديگر تثليث بدل جارى است )، و بعضى از محققين در اين دو مورد هم از ورش به جايز بودن مد بدل ذکر کرده اند .

 

مدلين :

 

واو و ياء ساکن، ماقبل مفتوح را حرف لين گويند . بعد از هر يک از اين دو حرف اگر همزه بوده، و در يک کلمه واقع شوند . ورش در حال وصل يا وقف، به توسط و طول مد داده است، اگر چه حرف لين با همزه در وسط کلمه باشد، مثل شَيئاً ـ کَهَيئَةِ ـ الطَّيرِ ـ لاتَيأَسَوا ـ سَوءَةَ اَخى، يا در آخر کلمه، مثل : شَيئَ ـ ظَنَّ السَّوءِ . و هر گاه پس از حرف لين روى حرفى غير از همزه سکون باشد، سه وجه براى ورش جايز است، قصر ـ توسط ـ طول .

در کلمه سَوءات، که در چهار موضع آمده ( سه در اعراف، يک در طه ) محققين از علماى فن، براى ورش به دو وجه : قصر ـ توسط در لين ذکر کرده اند، ولى اگر به قصر خوانده شود در مد بدل بعد، تثليث ( قصر ـ توسط ـ طول ) جايز است . و در توسط مدلين، بايستى در مد بدل به توسط اکتفا کرد . و در کلمه اَلمَوْؤُدَةُ، سه وجه بدل بحال خود باقى است .

  

هاء ضمير :

 

روايت قالون از نافع در کلمات يُؤَدِّهِ اَليکَ ( دو جا آل عمران ) و نُؤتهِ مِنها ( دو جا آل عمران ) ( و يک موضع شورى ) و نُوَلِّهِ ما تَولّى و َ نُصْلهِ ( نساء ) و اَرْجِهِ وَ اَخاهِ ( اعراف ـ شعرا ) و يتَّقِهِ ( نور ) فَاَلقِهِ ( نمل ) به اختلاس کسره هاء در اين يازده موضع روايت کرده است، ولى ورش با شباع هاء کنايه در آنها خوانده است . و در فيه مُهاناً ( فرقان ) نافع به کسر هاء بدون صله خوانده است، و در مَنْ يأتِهِ مُؤمِنَاًً ( طه ) از قالون به دو وجه روايت شده : کسر هاء به قصر يا اشباع آن، ولى ورش باشباع فقط . وَيرْضَهُ لَکُم ( زمر 8 ) را نافع مثل عاصم خوانده است . و در ما اَنْسانيه ( کهف ) وَعَليهِ اللهَ ( فتح ) را نافع به کسر هاء کنايه در آنها خوانده است .

 

همزه مفرده :

 

در هر کلمه اى که همزه مفرده ساکن، و در مکان فاء الفعل باشد، ورش ( مثل سوسى و ابوجعفر ) آن همزه را در هر حال، بدل به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل آن مى نمايد، مثل : يؤمِنُونَ ـ مامُون ـ فاتُو ـ اَلَّذيِ اوتُمِنَ اِلَى الهُديَ أْتِنا ـ لِقّاءَ ناايتِ .

استثناء : از نظر ورش باب ايواء و مشتقات آن از اين قاعده مستثنى هستند . مَأوى ـ مَأويهم ـ مَأواهُ ـ مَأويکُم ـ فَأووا ـ تُؤوى ـ تُؤويهِ . و در سه کلمه : بِير ـ بِيسَ ـ الذيب که همزه ساکن عين الفعل است به ابدال خوانده . و ديگر همزه فاء الفعل مفتوح را که بعد از ضمه واقع شده، ورش همزه را تبديل به واو خالص مى نمايد، مثل : مُوَجَّلاً ـ مُوَذِّنٌ ـ يواخِذُکُم ـ يوَيدُ . ورش کلمه لِئَلّا را بدل به ياء نموده است . و همزه بعد از ياء اِنَّما النَّسيئُ زيادَةٌ ( توبه ) را بدل به يائ و در ياء، قبلى ادغام کرده است : انَّما النَّسِيئُ .

و در تمام موارد ياد شده همزه مفرده روايت قالون از نافع به تحقيق آنهاست .

نافع کلمه اَلنَّبى را به هر صورت که باشد با همزه مى خواند : اَلنّبيءُ ـ نَبيئاً ـ النَّبيؤُنَ ـ الاَنبِئاءُ ـ اَلنُّبوءةَ . و قالون در دو موضع آنرا به ياء مشدد خوانده : لِلنّبيِّ اِنْ اَرادَ ـ بُيوت النّبِيِّ الّا اَنْ ( احزاب 50 ـ 52 ) ولى بر آنها به همزه وقف نموده است . و کلمه مِوصَدَة ( بلد ـ همزه ) را نافع به ابدال و الصّابئينَ ـ و الصّابئُونَ خوانده است . و نافع کلمه هُزُءَاً و کُفُؤاً را با همزه خوانده است .

اگر بعد از کلمه اَنا همزه قطع مضموم يا مفتوح آيد نافع آنرا در وصل به الف مى خواند مثل اَنا اُحْيي_ اَنا اَوَّلُ المُسلِمينَ و مدّ آن منفصل است، و اگر بعد از کلمه اَنا همزه مکسور آيد، روايت قالون بخلف عنه به الف است . اِنْ اَنااِلّا .

 

نقل و حذف :

 

هر گاه قبل از همزه قطع، حرف ساکنى غير از حروف مدّى باشد، ورش حرکت همزه را به ساکن ماقبل داده، و همزه را حذف کرده، و اين قاعده را نقل و حذف، و باختصار نقل گويند . مثال : کُفْو اَنَ اَحَدٌ ـ مَنْ امَنَ ـ الاَرضَ ـ قَدَ افْلَحَ ـ قالَت اُوليهُمْ ـ تَعالَوَ اتْلُ . و به روايت قالون نقل و حذف نيامده، مگر کلمه اَلانَ (دو موضع يونس) که نقل حرکت همزه دوّم به ل و حذف همزه، قراءت نافع است . ديگر عادَ الّاوُلى ( نجم 50 ) که نافع به نقل حرکت همزه الاولى به ل قبل و حذف همزه، و ادغام تنوين عاداً در آن عادَالّاولى خوانده . وجه ديگرى براى قالون هست که بعد از ل مضمومه، همزه ساکنه آورده، عادَالُّؤْلى، ودرابتداء به اَلُْاولى، ورش دو وجه اَلُولى با تثليث بدل، و لُولى بدون همزه وصل و فقط قصر در بدل . و براى قالون سه وجه : اَلاُولى اَلُؤْلى ( همزه وصل و بعد لام مضمومه و بعد همزه ساکنه ) ـ لُوءْلى ( بدون همزه وصل )

قاعده در موقع شروع به کلمه اى که اول آن لام تعريف و بعد آن همزه قطع بوده، مثل : اَلاُولى ـ اَلاخِرَه ـ اَلاِنْسانْ نقل و حذف شده، دو وجه است : 1 ـ ابتداء به همزه وصل و رعايت نقل بعد آن، اَلُولى ـ اَلاخِرَة ـ اَلِنْسان 2 ـ ابتداء به حرکت عارضى ل : لُولى ـ لاخَرِة ـ لِنْسانَ . و در بِئْسَ لِسْمُ الْفُسُوقُ ( حجرات )، اين قاعده، ابتدا به کلمه اَلإسْمُ جارى است اَلِسْمُ يا لِسْمُ . و ديگر رِِدْأً يصَدِّقْنى ( قصص ) که حرکت همزه رِدءاً در قراءت نافع به ساکن قبل داده شده و همزه حذف گرديده در وقف بر آن تنوين ابدال به الف مى شود رِِدا .

و در کتابِيه اِنّى ( الحاقه 18 ) نافع به سکون هاء سکت و تحقيق همزه خوانده، واضح اينست و وجه دوم ورش نقل و حذف است . و در اين صورت هاء مالِيةْ هّلکَ بايستى ادغام شود . و در صورت عدم نقل و تحقيق همزه، در هاء ماليه سکت لازم است .

نافع، در چهار موردى که عاصم به روايت حفص به سکت خوانده : عِوَجاً قَيماً ـ مَرقَدِنا هذا ـ مَن راقٍ ـ بَلْ رانَ را به ترک سکت و ادغام نِ و لِ در راء بعد آنها خوانده است .

 

اجتماع دو همزه در يک کلمه :

 

که همزه اول حتماً مفتوح ولى همزه دوم يا مفتوح، يا مکسور، يا مضموم خواهد بود، مثل : ءَاَنْذَرْتُهُم ـ ءَاَلِدُ ـ ءَاِذا ـ اَئِنَّکَ ـ ءَاُنْزِِلَ ـ ءَاُلقِى، قراءت نافع در هر سه قسم به تسهيل ( بين بين ) همزه دوم است . و به روايت ورش، در هر دو مفتوح آن وجه ديگرى است، و آن ابدال همزه دوّم به الف است، که اگر بعد آن ساکن باشد با مد اشباع خواهد بود، مثل ءانْذَرْتَهُمْ و اگر متحرک باشد به قصر ءالِدُ، و روايت قالون در هر سه قسم، فقط تسهيل است با ادخال الف فصل بين دو همزه، و در لفظ اَئِمَّةِ که در پنج موضع قرآن آمده، تسهيل همزه دوم بدون ادخال و وجه دوم آن، ابدال همزه به ياء مکسوره قراءت نافع است .

استثناء : در ءاَمَنْتُم ( اعراف ـ طه ـ شعرا ) و ءَالِهَتُنا (زخرف) منع ابدال به روايت ورش، و منع ادخال به روايت قالون در آنها شده، ( همانطور که در وقف بر ءَاَنتَ منع ابدال شده ) براى اجتناب از وجود سه ساکن متوالى که ممنوع است .

در موقعيکه همزه استفهام مکرر شده مثل : ءَإذاکُنّا تُراباً ءَاِنّا قراءت نافع در استفهام اول و اخبار ( حذف همزه استفهام در دوّم است، امّا در سوره نمل 67 و عنکبوت 29-28 به عکس يعنى اخبار در اول و استفهام در ثانى خوانده است.

در اَشَهِدوُِا ( زخرف 19 ) که قراءت نافع با دو همزه ءَاُشهِدوُا به همزه مفتوحه محققه و همزه مسهله مضمومه و اسکان ش است، روايت قالون بخلف عنه با ادخال الف فصل بين دو همزه است .

 

اجتماع دو همزه قطع در دو کلمه :

 

همزه اول در آخر کلمه اى و دوّمى در اول کلمه بعدى قرار گرفته باشد مثل : جآءَ اَمْرَنا ـ جاءَ اِخوَةُ ـ جاءَ اُمَّةً : اگر متفق در حرکت باشد، روايت قالون در هر دو مفتوح، حذف يکى از دو همزه است، حال اگر محذوف اولى باشد، مد آن منفصل، و اگر دوّمى باشد مد آن متصل است . و اگر هر دو مسکور، يا مضموم باشند، به تسهيل همزه دوم است ( همزه مسکوره بين همزه و ياء ـ مضمومه بين همزه و واو ) و در حرف مد قبل از همزه مسهله، توسط يا قصر جايز است . در بِالسّوء الّا ما رَحِمَ رَبّى ( يوسف ) ابدال همزه اوّل به واو، و ادغام آن در واو قبلى، با يک واو مُشَدَّد و تحقيق همزه بعد خوانده است . بِالسُّوِّ اِلّا .

اما روايت ورش : اگر متفق در حرکت باشند، مثل جاءَ اَمْرنا ـ مِنَ السَّماءِ اِنْ ـ اَوْلياؤُِِ اُولئِکَ، به دو وجه است : تسهيل همزه دوّم که مجانس با حرکت آن ادا مى گردد، و يا ابدال آن که همزه دوم بحرف مدى مجانس با حرکت همزه اوّل تبديل مى شود ،و حرف بعد از ابدال، اگر متحرک به حرکت اصلى باشد به قصر، و اگر متحرک به حرکت عارضى باشد اشباع يا قصر جايز است، و اين در : البِغاءِ اِن ( نور ) مِنَ النّساءِ اِنِ اتّقَيتُنَّ ـ لِلنّبئِ اِنَ اَرادَ ( احزاب ) که نون ساکنه در آنها به نقل و حذف يا رهائى از دو ساکن، حرکت يافته است .

و اگر حرف بعد از ابدال ساکن باشد، مد حاصله از ابدال، به اشباع خواهد بود . و براى ورش در جاءَ الَ لُوط ـ جاءَ الَ فِرْعَونَ 5 وجه است : تسهيل همزه دوم با قصر و توسط و مد در الف بعد از آن براى مد بدل که به تسهيل تغيير کرده، و ابدال با قصر و مد . و در هؤلاء اِن کُنتُم صادقين (بقره) عَلَى البِغاءِ اِن اَرَدنَ ( نور 33 ) به ابدال همزه دوم به ياء مکسوره که در اولى سه وجه، و در دوّمى چهار وجه مى شود : تسهيل همزه دوم و ابدال آن با مد و قصر، و ابدال به ياء مکسور .

 

و اگر دو همزه د رحرکت مختلف باشند :

 

بنابر قراءت نافع، الف : اگر همزه اول مفتوح و دومى مکسور يا مضموم باشد، مثل : تَفئَ اِلى ـ جاءَ اِخْوَِةُ ـ جاءَ اُمَّةً رَسُولُها به تسهيل ( بين بين ) همزه دوم صحيح است . ب : اگر همزه اول مضموم و دوم مفتوح باشد، مثل : لَوْ نَشاءُ اَصَبْنا ـ ياسَماءُ اَقْلِعى به ابدال همزه دوم به واو خالص است . ج : اگر همزه اول مکسور، و دوم مفتوح باشد . مثل : مِنَ السّماء اَيةً ـ هؤلاءِ اَهْدى، همزه دوم ابدال به ياء خالص مى شود . د ـ اگر همزه اول مضموم و دومى مکسور باشد، مثل : ما مَسَّنِى السّوءُ اِن ـ مَنْ يشاءُ الى، به دو وجه : تسهيل همزه دوم، يا ابدال آن به واو خالص صحيح است .

تبصره : قاعده تسهيل و ابدال همزه در موقعى اجرا مى شود، که هر دو به وصل خوانده شوند، در غير اين صورت لازمه اش تحقيق خوانده همزه است و اگر بين دو همزه به وصل حرف ديگرى فاصله باشد مثل: السُّواى اَنْ هر دو به تحقيق خوانده مى شوند .

ادغامات : ورش دال قد را در ض ـ ظ ادغام کرده، مثل : فَقَد ضَّلَّ ـ فَقد ظَّلَمَ . و تاء تأنيث را در ظ، مثل : حُرِمَت ظُّهُورُها و نون در واو يس و القرآن را تنها به ادغام ولى ن و القلم را بدو وجه، اظهار يا ادغام، و ث را در اذ يلهث ذلک ( اعراف ) و ب در نزد م ارکب معنا ( هود ) ورش هر دو را به اظهار، و قالون بخلف عنه، به دو وجه اظهار وادغام آن را خوانده است .

و ادغام ذ در ت اِتَّخذتُّم و ساير صيغ آن قراءت نافع است . در يعذِّبْ مَنْ يشاءُ ( بقره 283 ) که نافع هم به جزم ب خوانده است . ورش به اظهار و قالون به ادغام قراءت کرده اند . ق در : اَلَم نَخْلُقْکُم ( مرسلات ) را همه قراء به ادغام خوانده اند . همچنين ادغام ل در ر مثل : قُل رَّبّى .

 

تفخيم و تغليظ

 

روايت ورش در مورد راءات ـ هر راء مفتوح يا مضموم اگر قبل از آن ياء ساکنه . يا کسره، در يک کلمه و متصل بآن باشد به روايت ورش ترقيق مى شود، مثل : فَالْمُغيراتُ ـ فَتَحْريرُ ـ لا ضَيرَ ـ بَشيراً ـ نَذيراً ـ تُعَزِروُهُ ـ تُوَقّروُهُ ـ نَخِرَةً ـ ناضِرَةً ـ حَصِرتْ . و اگر ياء ساکنه و کسره منفصله باشد، مثل : فى رَيبٍ ـ بِرُؤُسِکُمـ بِرَسُولِه، يا ياء ماقبل ساکن نباشد . مثل : الخِيرَةُ يروْنَ راء تفخيم مى شود .

اگر بين کسره لازم و راء در يک کلمه حرف ساکنى قرا رگرفته باشد، باز در ترقيق راء اثر ندارد، مثل : وِِْزرَکَ ـ ذِکْرَکَ : ـ اَلْمِحْرابَ ـ سِدْرَةُ ـ اِجْرامى ـ الذِّکْرَ ـ سِحْرٌ .

ولى اگر حرف ساکن فاصل از حروف استعلا باشد، مانع ترقيق راء شده و تفخيم آن صحيح است، مثل : مِصْرَ ـ اِصْراً ـ قِطْراً ـ فِطرَتَ اللهِ ـ وِ قْراً، و از اين قاعده حرف خ مستثنى، و آنرا مانع ترقيق نشمرده است، پس راء در اخراجاً ترقيق مى شود .

و راء در اسماء اعجمى، مثل : ابراهيم ـ اسرائيل ـ عمران مفخم است، و همچنين وقتى در کلمه اى راء تکرار شود . مثل : ضِراراً ـ مِدراراً ـ اِسراراً ـ فِراراً، براى متعادل بودن کلمه هر دو را تفخيم کرده، ولى در کلماتى مثل : سِرّاً ـ اَلْبِرُّ که ساکن ماقبل در آن ادغام باشد . در ترقيق آن خلافى نيست . و همچنان ورش راء اِرَمَ ذاتُ الْعِمادِ ( فجر ـ 7 ) را ترقيق، و به ترقيق راء اول بِشَرَرٍ ( مرسلات ) براى هم آهنگى با راء بعدى اقدام نموده است .

از ورش روايت شده تفخيم و ترقيق در 6 کلمه ذِکْراً ـ سِتْراً ـ حِجْراً ـ اَمْراً ـ وِِزْراً ـ صِهْراً ـ و تفخيم آنها ارجح است . و در کلمه حَيران که به تفخيم و ترقيق آن از ورش روايت شده، ترقيق ( اصل قاعده ) ارجح است .

ورش راء متحرک ماقبل مکسور، يا راء متحرک ماقبل ساکن ماقبل ماقبل مکسور، که با فاصله الف به حرف استعلا برسد : مثل : فِرْقَةٍ ـ فِراقِ ـ صِراطٍ ـ اِشراقٍ ـ اِعراضاً را تفحيم نموده است، مشروط بر آنکه در يک کلمه باشد، و در کلمه فِرْقٍ کَالطّوْدِ ( شعرا ) براى همه قراء دو وجه است، ولى ترقيق احسن است . در وقف بر راء مکسوره، وقتى قبل از الف ممال قرار گيرد ترقيق صحيح است، مثل : کِتابَ الاَبرارِ ـ مِنْ اَنصار.ِ

روايت ورش در مورد لامات ـ ورش هر لام مفتوح مخفف يا مشدد را اگر بعد از سه حرف : ص ـ ط ـ ظ ـ واقع شود، و اين حروف سه گانه، خود ساکن يا مفتوح باشند، تغليظ نموده است، مثل : الصّلوةَ ـ مُفَصّلاتٍ ـ يصَلَّبوا ـ يصلى ـ الطّلاق ـ اَطَّلَع ـ اَظْلَمَ ـ ظَلّلْنا ـ مَطْلَعِ ـ و قارى بايد از تفخيم لام و دوم در ظَلّلنا ـ فَيظْلَلْنَ و امثال آن بر حذر باشد .

 

تبصره :

 

کلماتى که بعد از صاد و لام مفتوح، الف منقلب از ياء باشد، و در آخر آيه نباشد، مثل : يصليها ـ يصلى در اينگونه کلمات که ورش فتح و تقليل دارد، معلوم است که اجتماع تغليظ و تقليل نمى شود . فتح با تغليظ ل و تقليل با ترقيق آن همراه است . و در کلماتى که بين ط و ل ـ ص و ل ـ الف حائل باشد، مثل اَفَطالَ ـ فِصالاً ـ يصّالِحا، تغليظ و ترقيق ل روايت شده که تغليظ ارجح است . و در اَفَغَيرَاللهِ ـ لَذکْرِاللهِ و امثال آن تغليظ جلاله با وجود ترقيق راء قبل آن محفوظ است . و در وقف بر کلماتى مثل : يوصَلُ ـ فَلمّا فَصَل ـ فَصْلْ ـ بَطَلْ ـ ظُلَلْ ـ اصح وجه تفخيم ل در وقف بر آنهاست .

 

فتح و اماله و تقليل :

 

قالون کلمه هارٍ ( توبه ـ 110 ) را اماله کبرى نموده، و در التَّورية هر جا بيايد به فتح يا تقليل روايت کرده و هاء و ياء را در کهيعص به فتح يا تقليل خوانده ( در شاطبيه نيامده ولى آنرا از قالون صحيح دانسته اند ) . و کلمه مُجريها ( هود 41 ) از او به فتح راء بدون اماله روايت شده است .

اما روايت ورش : الف آخر کلمه اى که منقلب از ياء باشد، يا در مصاحف به ى نوشته شده، و بر هر وزنى که باشد، مثل : الهدى ـ الهوى ـ احيا ـ استوى ـ تعالى ـ يتامى ـ کسالى ـ مأوى ـ مثنى ـ الدنيا ـ المثلى ـ دَعوى ـ التقوى ـ احدى ـ سيماهم ـ موسى ـ عيسى ـ يحيى ـ بلى ـ أنّى ـ يا ويلتى ـ يا اسفى و مانند آنها را که در تثنيه اسماء، و اسناد به متکّلم يا مخاطب در افعال، ياء در آنها ظاهر شود، مثل : ( فَتَى ـ فَتيانِ ( مَولى ـ مَوليانِ ) ـ ( رَمى ـ رَمَيتُ ) ـ ( اِشترى ـ اشتَرَيتَ ) روايت ورش به دو وجه : فتح و تقليل است .

استثناء : کلمه مَرضاة در هر حال . کلمه الرِّبا در همه قرآن ـ کِلاهُما ( اسراء ) کَمشکاةٍ ( نور )، و همچنين : لَدى ـ مازَکى ـ حَتى ـ اِلى ـ عَلى . در اين نه کلمه قول واحد فتح است .

و وقتى الف منقلب از ياء . بعد از راء واقع شود، فقط به تقليل ( بين بين ) خوانده است، مثل : الشِّعرى ـ ذِکْرى ـ اَسرى ـ اُخرى ( فقط در اَريکَهم ( انفال ) روايت به فتح و تقليل است .

ورش به تقليل خوانده، هر الفى که قبل از راء مکسور آخر کلمه باشد . مثل : اَبصارهم ـ وَالدّار ـ الکَفّار ـ النّار ـ جَبّارِ ـ اَنصارِ ـ اَوْبارِِها ـ اَشْعارِِها ـ وَالآبرارِ، ( در اَنصارى ـ فَلاتُمارِ ـ وَالجَوارِ تقليل ندارد ) .

همچنين کافرينَ ـ وَالکافِرينَ ـ که به ياء باشد، بلاخلاف به تقليل روايت ورش است ودر اَلجارِ ( دو موضع نساء ) و جبّارينَ ( مائده ـ شعرا ) به اختلاف فتح يا تقليل روايت ورش است .

ورش، در الفات واقع در اواخر آيات سوره هاى يازده گانه ( طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق ) فقط به تقليل روايت کرده، ولى اگر به اين الفات ضمير مؤنّث ( ها ) بچسبد، مثل : دَحيها ـ سوّاها ـ مَرعيها ـ ضُيحها ـ تَليها ـ حکم آخر کلمه بودن را نداشته و به فتح يا تقليل خوانده شده، مگر بعد از راء واقع شده باشند، مثل ذِکريها که فقط به تقليل صحيح است . در الفات منقلبه در غير فواصل آيات در سوره هاى ياد شده، دو وجه : فتح يا تقليل جايز است .

کلمه رَءى، که در هفت موضع قبل از متحرک واقع شده، مثل : رَءا کَوکَباً ( انعام ) رَءا اَدييهُم ( هود ) رَءا بُرهانَ ( يوسف ) و بقيه، همچنين رَءاکَ ( انبياء ) رَءاها ( نمل ـ قصص ) و غيره که قبل از ضمير واقع شده، تقليل راء و همزه با هم، روايت ورش از نافع است . و اگر بعد از آن ساکن باشد، مثل : رَءَ الْقمرَ ـ رَءَ الشّمسَ در وصل به فتح هر دو حرف خوانده .

کلمه اَلتّورية را فقط به تقليل ادا کرده است . و در فواتح سور، راء در المر ـ الر در ابتداى شش سوره و حاء را در حم که در هفت سوره آمده و هاء و ياء را در اول سوره مريم به تقليل خوانده است و هاء را در طه اماله کبرى نموده است . ( و در غير اين حرف در قرآن، ورش اماله کبرى ندارد ) ورش از نافع به تقليل روايت کرده : الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور در آخر کلمه واقع شده باشد، مثل : اَبصارِ ـ وَالدّار ـ الحِمار ـ مِنَ الکفّار، اگر چه به اين کلمات ضميرى متصل شده باشد . در اين قاعده اوَّلاً ـ راء مکسور بايستى در آخر کلمه باشد . پس در نَمارِقُ ـ الحَواريينَ ـ فَلاتُمارِ فيهِم ( در اصل تُمارى بوده ) الجوار ( اصل آن الجوارى بوده ) . و ثانياً ـ الف متصل به راء مکسور باشد، و مثل وَ لاطائرٍ ( که همزه فاصله شده ) و مُضارّ ( در اصل مضارٍ بوده ) و بضارّهم نباشد . ثالثاً ـ کسره آن اصلى باشد، ومثل مَن اَنصارى که کسره سبب اضافه شدن به ى است نباشد .

 

تبصره :

 

الف متوسطه بين دو راء که دومى در آخر کلمه و مکسور باشد ،و ورش آنرا به تقليل خوانده، لازمه تقليل الف، تقليل راء قبل نيز مى باشد و الفى که به لحاظ کسره راء بعدش تقليل مى شود، در وقف هم که کسره به سکون تقديل مى شود باز تقليل بجاى خود مى ماند .

 

ياءات اضافه :

 

ياء ضمير که دلالت بر متکلم دارد، و به فعل و اسم و حرف اضافه مى شود، آنرا ياء اضافه گويند .

1 ـ ياء متکلم که بعدش همزه قطع آمده در قرآن 176 مورد است، 18 مورد آنرا نافع به اسکان ى خوانده است، و آنها عبارتند از : بِعَهدى اوُفِ ـ فَاذکُرُونى اَذکرکُم ( بقره ) اَنْظِرنِى اِلى ـ اَرنِى اَنظُر ( اعراف ) تَفتِنّى اَلا ( توبه ) تَرحَمنِى اَکَن ( هود ) يدعُونَنى اِلَيهِ ( يوسف ) و اَنظِرنِى اِلى ( فجر ) ءاتُونى اُفْرِغْ ( کهف ) فَاتَّبعنِى اَهْدِکَ ( مريم ) يصَدِقْنى اِنّى (قصص) اَنْظِرْنى الى (ص) ذَرونى اَقْتُل ـ تَدعوننى اِلى ـ تَدعُونَنى اِلَيه ـ اُدعُونى اَستحِب (هر چهار در غافر) ذُريتى اِنّى (احقاف) اَخّرتَنى اِلى (منافقون). سه مورد را قالون به سکون ولى ورش به فتح خوانده : بَينَ اخْوَتى اِنّ (يوسف) اَوْزِِغْنى اَنْ ( نمل ـ احقاف ) و يک مورد را قالون بخلف عنه به فتح، اِلى رَبّى اِنّ (فصّلت ـ 50 ) روايت دارد . و 158 مورد بقيه را نافع به فتح ياء متکلم خوانده است .

2 ـ ياءات متکلم که بعدش همزه وصل با لام تعريف آمده : 14 موضع است که نافع تمامى را به فتح ى خوانده، مثل : عَهْدِيَ الظّالمين (بقره) عِبادِيَ الصّالحون (انبياء) قل لِعِبادِى الّذين امَنوا (ابراهيم)

3 ـ يائات اضافه که بعدش همزه وصل بدون لام تعريف آمده : در 7 موضع، که سه مورد آنرا نافع به سکون ى خوانده : اِنّى اصطَفَيتُکَ (اعراف 114) اَخى اشْدُدْ (طه 29) يا لَيتَنى اتّخَذتُ (فرقان 27) و 4 مورد آنرا به فتح ى خوانده است : لِنَفسيَ اِذْهَبْ (طه 41) فِى ذِکرى اذهَبا (طه 41) اِنّ قومى اتّخذُوا (فرقان 30) مِنْ بَعدى اسْمُهُ (صف)

4 ـ ياءات اضافه که بعدش حرف ديگرى غير از همزه آمده ـ در 30 مورد است .

که براى نافع آنجا که با حفص اختلاف دارد بيان مى شود : 1 ـ مَحياى (انعام) که قالون به سکون خوانده، ولى ورش دو وجه دارد، به فتح (مثل حفص) و به سکون ى مثل قالون، و با سکون آن مد کامل اشباع براى نافع است 2 ـ بَيتى ـ در لِمَن دَخَلَ بَيتِى (نوح 28) را نافع به سکون ى، و در دو موضع ديگر (بقره 124 ـ حج 24 ) به فتح خوانده است . 3 ـ مَماتِيَ لله (انعام 164) را نافع به فتح ى خوانده است . 4 ـ لى = مالى لا اَرَى الْهُدْهُدْ (نمل 20) وَ لى نعجَةٌ (ص22) ما کان لى عَلَيکُم (ابراهيم 24) ما کان لى مِنْ عِلمٍ (ص 68) که در هر چهار مورد لى را نافع به سکون ى خوانده است . وَلى فيها مَأرِِبُ اُخرى (طه 18) را ورش به فتح و قالون به سکون ى خوانده اند . 5 ـ مَعى : 8 مورد، هر جا آمده نافع به سکون ى خوانده، فقط در موضع دوم شعرا آيه 118 نَجِّنى و مَن مَعَى مِنَ المؤمنينَ را ورش به فتح ى خوانده . 6 ـ ياء در اِنْ لَم تُومِنُو اِلَى (دخان 20) وَ لْيؤمِنُوا بى (بقره 185) را ورش به فتح ى خوانده است . 7- يا عِبادى لا خوفٌ (زخرف 68) را نافع باثبات ى به سکون در هر حال خوانده است .

 

ياءات زوائد

 

ياء زائده عبارتست از يائى که در رسم الخط قرآن نوشته نشده، و در آخر کلمات، به قراءت بعضى از قراء خوانده مى شود .

قراءت نافع : در 18 مورد کلمات زير را به اثبات ى در حال وصلى خوانده : اِذا يسْرِ (فجر ـ 4) مُهْطِعينَ اِلَى الدّاعِ (قمر ـ 8) وَ مِنْ اياتِهِ الجَوارِ (شورى ـ 30) المُنادِ مِنْ مَکانٍ (ق ـ 41) قُل عَسى اَنْ يهْدِينِ 24 ـ اَنْ يؤتِينِ خَيراً 39 ـ عَلى اَنْ تُعَلِّمَنِ 65 (هر سه کهف) لَئِنْ اَخَّرَتِن اِلى (اسراء ـ 62) اَلّا تَتَّبِعَنِ (طه ـ 91) ذالک ما کُنّا نَبغِ (کهف ـ 62) يومَ يأت لا تَکلّمُ (هود ـ 105) اَتُمِدوّنَنِ بِمال (نمل ـ 37) فَيَقولَ رَبّى اَکْرَمَنِ16 اَهانَنِ18 فَهُوَ الْمُهتَدِ(اسراء 97- کهف17) مَنِ اتَّبَعَنِ (آل عمران ـ 20) فَمَا اتَين الله خَيرٌ (نمل ـ 37) را در وصل به فتح ى و در وقف به حذف ى اتينْ .

به روايت قالون : اِنْ تَرَنَ (کهف) وَ اتّبعونِ اَهدِکُم (غافر 38) را در وصل به اثبات ى خوانده، و در دو مورد الدّاعِ اذا دَعانِ (بقره ـ 186) در وصل باثبات يا حذف ى خوانده است .

و به روايت ورش : ياءات زوائد زير را باثبات ى در حالت وصلى خوانده : وَ تَقَبَّلُ دُعاءِ (ابراهيم ـ 41) يوْمَ يدْعُ الدّاعِ (قمر 6 و 8) فيه وَ الْبادِ (4 حج ـ 23) فَلاتَسئَلَنِّ (هود ـ 46) لِينْذِرَ يومَ التَّلاقِ (غافر 14) يومَ التَّنادِ (غافر ـ 32) اَلْدّاعِ اذا دَعانِ (بقره 186) کَيفَ نَذيرِ (ملک 17) کِدتَ لَتُردِينِ (صافات 51) اِن تَرجُمُونِ (دخان 19) فَاعتَزِلونِ (دخان 20) عَذابى و نُذُر (شش موضع در قمر) خافَ وَعيدِ (ابراهيم ـ 17) فَحَقَّ وَعيدِ (ق ـ 15) مَنْ يخافُ وَعيدِ (ق ـ 45) وَلاينقِذوُنِ (يس ـ 22) اَن يکَذِّبونِ (قصص ـ 34) کَيفَ نَکيرِ (حج ـ 45، سبا، 45، فاطر ـ 26، ملک ـ 18) .

انتخاب حرکت براى رهائى از التقاء ساکنين : وقتى آخر کلمه اى ساکن، و اول کلمه بعدى هم ساکن است، و اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که درابتداء به آن مضموم خوانده مى شود، نافع (کسائى ـ ابن کثير ـ ابوعمرو ـ خلف ـ ابوجعفر ) ساکن اول را با ضم به ساکن دوم وصل مى کند، مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوُ انْقُصْ ـ قالَتُ اُخْرُجْ ـ قُلُ انْظُروا ـ اَنُ اعْبُدوُا... ـ مَحْظُورَنُ انْظُر ـ لَقَدُ استُهْزِِئَ .



:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها
اصول قرائت کسائى

 

چكيده:

 

امام القراءة ابو الحسن على بن حمزة بن عبدالله الاسدى معروف به کسائى (119 ـ 189 هـ ق ) سومين قراء از کوفه، قراءت خود را از حمزه بن حبيب و محمد بن ابى ليلى اخذ کرده، و در دوره خلافت هارون الرشيد مى زيسته، و معلم امين و مأمون فرزندان او بوده، و بعد از حمزه رياست اقراء کوفه را داشته است، او در فقه و عربى و قرآن يد طولائى داشت، و بعضى از مورخين او را شيعه شمرده اند . راويان او : 1 ـ ابو الحارث عيسى بن وردان مدنى ( م ـ 260 هـ ق ) 2 ـ ابو عمر حفص بن عمر بن عبدالعزيز الدورى بغدادى معروف به الدورى که راوى ابو عمرو هم مى باشد ( م 246 هـ ق ) که اين دو بدون واسطه از کسائى روايت کرده اند .

 

 

توضيح:

 

بسمله

 

در وصل تمام سوره ها (جز توبه) بسم الله را خوانده است .

در ضمائر

در وصل کلماتى مانند : عَلَيهُمُ القَولَ ـ اِليهمُ اثنين قُلُوبِهُمُ العِجلَ ـ قَتلهُمُ الاَنبياءَ که ماقبل ضمير مکسور، يا ياء ساکنه باشد، به ضم هـ و م و در وقف بر آنها به کسر هـ و سکون م خوانده است .

 

در هاء کنايه :

 

يتَّقهِ (نور) به کسر ق و هـ با اشباع آن يتَقّهِى و فَاَلقِه (نمل) را بکسر هـ با صله فَاَلقِهى، ولى در وقف، هر دو را به سکون هـ خوانده است . کلمه يرضَهُ (زمر) را با اشباع ضمه هـ يرضَهُو و اَرجِه (اعراف ـ شعرا) را به کسر هـ با اشباع آن، اَرجِهى و در وقف به سکون هـ، و فِيهِ مُهاناً (فرقان) را به قصر هـ، وَ ما اَنسانيهَ (کهف) و عليهَ اللهَ (فتح) را به کسر هـ در هر دو خوانده است .

کسائى، هاء ضمير هو ـ هى را وقتى بعد از (واو ـ فاء ـ ل ) واقع شوند، به سکون خوانده است، مثل : وَ هْوَ ـ و َهْى ـ لَهْيَ ـ لَهْوَ ـ فَهْيَ ـ فَهْوَ . و در ثُمَّ هوَ (قصص) هم چنين کرده است .

هرگاه ماقبل افعالى که همزه وصل در ابتداى آنها به ضم خوانده مى شود، حرف ساکنى باشد . مثل : فَمَنْ اضْطُرَّ . کسائى براى رفع التقاء ساکنين، ساکن ماقبل را به ضم خوانده است، مثل : فَمَنُ اضطُرَّ ـ اَنُ اعبُدَّالله ـ اَوُ ادْعُوا ـ فَتيلانُ انْظُر .

 

مد :

 

مد متصل و منفصل را به توسط کشيده است، و در ساير مدها هم مثل حفص عمل کرده است .

 

همزه ها :

 

اَئِنَّکُم لَتَأتُونَ ـ اَئِنَّ لَنا (اعراف) ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) ءَاَعجَميٌ (فصلت) تمامى را با دو همزه به استفهام و تحقيق هر دو خوانده است . يضاهُون (توبه) را به ضم هـ بدون همزه، و ترجى (احزاب) را به کسر ى بدون همزه خوانده است .

لفظ استفهام که در 11 موضع از 9 سوره قرآن کريم تکرار شده، کسائى باستفهام در لفظ اول و اخبار (بدون همزه استفهام ـ اِنّا) در لفظ دوم خوانده و در موضع عنکبوت (28 ـ 29) هر دو را باستفهام، و در موضع نمل باستفهام در اول و با افزودن ن بدون همزه استفهام اِنَّنا در دومى خوانده است .

کلمه الذيب را هر جا آمده و ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبيا) و مُوصَدَة (بلد ـ همزه) به ابدال همزه به حرف مدى مجانس حرکت ماقبل خوانده است .

فعل امر مشتق از سؤال مانند : فَسْئَلْ ـ فَسْئَلوُهُنَ ـ وَ اسئَلُو اللهَ را در هر حال با حذف همزه عين الفعل : فَسَلْ ـ فَسَلُوهُنَّ ـ وَ سَلُوا اللهَ خوانده است .

فعل اَرَاَيتَ را نيز در هر حال با حذف همزه دوم آن اَرَيتَکَ ـ اَرَيتُم ـ اَفَرَيتَ تلاوت کرده است .

در چهار موردى که حفص با سکت خوانده، عوجاً قيماً (کهف) مرقدنا هذا (يس) من راق (قيامه) بل ران (تطفيف) به ادغام و بدون سکت خوانده است .

                  �

ادغامات :

 

الف : ذال اذ را فقط در پنج حرف (ت ـ د ـ ز ـ س ـ ص ) ادغام کرده است . اِذ تَّخلُقُ ـ اِذ صَّرَفنا . همچنين، ذال ساکنه رادر ت، مثل عُذْتُّ (غافر ـ دخان ) فَنَبَذْتُّها (طه) وَ اتَّخَذتُّم و بقيه صيغ آن ادغام نموده است .

ب : دال قد را در هشت حرف (ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ) ادغام نموده، و دال ساکنه را در ث ـ يرِِد ثَّوابَ الدُّنيا (در موضع آل عمران) و دال ملفوظ از صاد را در کهيعص ذِکرُ (مريم) به ادغام خوانده است . ج : تاء تأنيث را در شش حرف (ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ظ )ادغام نموده: کَذَّبَتْ ثَّمودُ ـ نَضِجَتْ جُّلُودُهُمْ ـ خَبَتْ زِّدْناهُمْ .

د :و لام بل، هل را در تمامى حروف هشت گانه ( ت ـ ث ـ ز ـ س ـ ض ـ ط ـ ظ ـ ن ) ادغام کرده است، و اَمْ هَلْ تَسْتَوى (رعد) را چون مثل حمزه به ياء مغايب خوانده، موردى براى ادغام ندارد .

هـ: ب را در ف (مثل خلاد) که در پنج موضع قرآن نزد م قرار گرفته اند : اِنْ تَعْجَبْ فَّعجَبٌ (رعد) اِذْهَبْ فَّمَن (اسرا) فَاذْهَبْ فَّانَّ لَکَ (طه) مَن لَم يتُبْ فَّاوُلئِکَ _حجرات) يغْلِبْ فَسَوْفَ (نساء) و همچنين ف را در ب اِنْ نَّشَاء نَخْسِفْ بِّهُمُ الاَرضَ (سبا) ادغام نموده است .

و به روايت ابوالحارث از کسائى ل ساکنه را در ذ شش موضع قرآن کريم به ادغام است: مَنْ يَّفْعَل ذّلِکَ (بقره) مَنْ يَّفْعَلْ ذّلِکَ يلق اثاماً (فرقان) و در بقيه مواضع واقعه در (آل عمران؛دو موضع ـ نساء ـ منافقين) . و به روايت الدورى و بقيه قراء به اظهار در هر شش موضع.

ز : کسائى ث را در ت اُورِثتُّمُوها (اعراف ـ زخرف) لَبثتُّمْ ـ لَبِثْتَّ و ساير صيغ آن و همچنين يلْهَثْ ذّالِکَ (اعراف) وَ ارْکَبْ مَّعَنا (هود) وَ يعَذِّب مَّنْ يشاء (بقره) را که به سکون ب خوانده، ادغام نموده است .

در حروف مقطعه : ن يس را در وَ القران و نون را در وَ القلم و نون طسم (شعرا ـ قصص) را در ميم، ادغام کرده، و ن طس را نزد ت تَلِکَ (نمل) به اخفاء خوانده است .

 

اشمام

 

کسائى اشمام حرکت به حرکت را درافعال قيلَ (هرجا باشد) غيضَ (هود) وَجئَ (زمر ـ فجر) حيلَ (سبا) سيقَ (زمر ـ دو موضع) سيئَ (هود ـ عنکبوت ) سيئَت (ملک) اجرا نموده است و طريقه انجام اين اشمام چنين است، که کسره اول را به جزئى از ضمه، و بعد کسره ترکيب کنيم . که جزء ضمه کم و مقدم، و جزء کسره زيادتر و بعد از آن بيايد . تبصره : اين اشمام فقط در افعال است و رد قيلهِ (زخرف) و قيلاً (نساء ـ واقعه ـ مزمل) که اسم هستند اشمام نيست .

 

و در اشمام حرف به حرف

 

(مانند حمزه) تمام صادهاى ساکن که قبل از دال واقع شده اند، اشمام به ز کرده، مثل : مَنْ اَصْدَقُ ـ تَصْدِيةً ـ فَاصْدَعْ و امثال آن . و طريقه انجام آن اينست که صداى ص با ز چنان مخلوط شود، که حرف ديگرى متولد گردد که نه صاد و نه ز خالص باشد ولى بايستى صداى ص غالب بر ز باشد .

فتح و اماله :

کسائى کليه الفات منقلبه از ياء را در اسم يا در فعل در هر حال اماله کبرى نموده، مثل : الهُدى ـ اَتى ـ سَعى ـ اِسْتَعلى . و الف منقلب از ياء در اسماء به تثنيه آن شناخته مى شود : مَولى ـ مَولَيانِ ـ فَتى ـ فَتَيان . و در افعال وقتى اسناد به متکلم يا مخاطب داده شود، اگر ياء ظاهر شد . يائى است، مثل : رَمى ـ رَمَيتُ ـ اِشتَرى ـ اِشترَيتُ ـ استَعلى ـ استَعلَيتَ و در اين صورت اماله لازم مى آيد، و اگر واوى باشد، اماله جايز نيست . از آنها چند مورد که واوى است کسائى اماله کرده است : اَلعُلى ـ اَلقُوى ـ الضُّحى ـ دَحيها ـ طَحيها ـ تَليها ـ اَلرِّبا و کلمات واوى وقتى از سه حرف بيشتر باشند، مانند : يرضى ـ اَدنى ـ مَرضى ـ تَزَکّى ـ زَکّيها ـ نَجّانا ـ اَنْجاهُ ـ يدْعى ـ يتْلى ـ اِعْتَدى ـ فَتَعالى داخل در اماله مى شوند .

و الفات تأنيث مقصوره مثلث الفاء (فَعلى ـ فِعلى ـ فُعلي) مثل : تَقوى ـ اَسرى ـ اِحدى ـ ذِکرى ـ قُربى ـ اُخرى و آنچه بر وزن فُعالى و فَعالى آيد، مثل : اُسارى ـ کُسالى ـ يتامى ـ نَصارى اماله نموده است .

و هر الفى که در رسم الخط مصاحف به ياء نوشته شده باشد مثل: مَتى ـ بَلى ـ يا اسَفى ـ عَسى ـ اَنّى (استفهاميه) اماله کرده است.

تبصره : در پنج کلمه آن مثل بقيه قراء به فتح خوانده: لَدى ـ اِلى ـ حَتّى ـ عَلى ـ ما زَکي.

اماله کلمات آخر آيات 11 سوره از قران کريم (طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق) را به هر تقدير اگر واوى، يائى، اصلى، زائده، در اسماء يا افعال فرقى در اماله آنها نمى کند، و غرض يکسان بودن آنهاست .

تبصره: اگر الف آنها، بدل از تنوين باشد، مثل : هَمْسَا ـ ضَنْکا ـ نَسْفا ـ عِلْما اماله نمى شوند .

کسائى کلمه احيا را اماله مى دهد و اگر اين لفظ قرين به ( ف ـ و ـ ثم ) هم باشد نيز اماله داده است همچنين کلمه مَحْياهُم (جاثيه) کلمات تُقْيةً و حَقَّ تُقاتِه (آل عمران) و هَدينى ـ هَدينِ و اَنسانيهِ ( کهف ) مَنْ عَصانى (ابراهيم) اَوْصينى ـ إتينِيَ الکِتابَ (مريم) إتينِيَ اللهُ (نمل) اماله از کسائى است .

کلمات : ضُحيها (شمس ـ ذاريات) وَالضّحى ـ سَجى (ضحي) و مَثويکُم ـ مَثواهُم ـ مَثواهُ را کسائى اماله داده، و در مَثواى (يوسف) اماله به روايت الدورى است . در کلمه نَأبِجانِبِهْ (اسرا ـ فصلت ) کسائى الف بعد از همزه را با همزه اماله کرده است، و کلمه اِنيهُ (احزاب) الف و ن آنرا با هم و کِلاهُمَا (اسرا) الف بَلْ رانَ (تطفيف) کلمه التَّوريةَ (هرجا باشد) و کلمه رُؤياى (دو موضع يوسف) و کلمه مرضات اماله از کسائى است . کلمه خَطايا ـ خَطاياکُم ـ خَطايانا ـ خَطاياهُم (در همه قران) اماله الف بعد از ى کسائى است . کلمه رَءا هر جا قبل از متحرک باشد در هفت موضع آمده رَءا کَوکَباً (انعام) رَء اَيديهِم (هود) و ديگر رَءاکَ (انبياء) رَءاها (نمل ـ قصص) و غيره که قبل از ضمير واقع شده اماله راء و همزه با هم قراءت کسائى است، و در وصل آن رَءَا الشَّمسَ ـ رَءَا القَمَر ـ رَءَا الَّذينَ (دو موضع نحل) و بقيه کسائى اماله ندارد .

کسائى الف را در لفظ البَوارِ (ابراهيم) ـ القهّارِ (هر جا باشد) و الف متوسطه واقع بين دو راء که اولى مفتوح و دومى در آخر کلمه مکسور باشد، مثل : الْاَبْرار ـ مِنْ قَرارٍ ـ مِنَ الْاَشرارِ، والف هارٍ (توبه) اماله آنها از کسائى است .

 

تبصره :

 

الفى که به لحاظ کسره راء بعدش اماله يا تقليل مى شود، در وقف هم که راء ساکن مى گردد، باز اماله يا تقليل به قوت خود باقى است . ( در وقت به روم بر اين کلمات، که ثلثى از حرکت کسره راء باقى مى ماند بطريق اولي)

 

در حروف مقطعه :

 

راء درالمر ـ الر ـ و ها و ياء در کهيعص ياء در يس ـ طا و ها در طه ـ و طا در طسم و طس ـ حء در حم، اماله آنها از کسائى است .

اما کلماتى که اماله آنها به روايت الدورى از کسائى است : کلمه الرُّءيا، مثل لِلُرّءيا تَعبُرُوُنَ ـ رُؤياکَ (يوسف) قَد صَدَّقتَ الرُّءيا (صافات) رَسُولَهُ الرُّءيا (فتح) و بقيه ـ کلمات روءياک (يوسف) و مَثواى (يوسف) مَحياى (انعام) ـ مِشکاةٍ (نور) هُداى (بقره ـ طه) لفظ کافِرينَ ـ جَبّارينَ (مائده ـ شعرا) وَ الجارِِِ (دو موضع نساء) را الدورى از کسائى اماله روايت کرده است .

اماله الف اَنْصارى (آل عمران ـ صف) سارِعُوا (آل عمران) نُسارعُ (مؤمنون) يسارعون (هر جا باشد) اذانِهِم (الف بعد از ذال) إذانِنا (فصلت) طُغيانِهِم (هرجا باشد) بارِئُ (حشر) بارِئِکُمُ (بقره) از الدورى کسائى است .

 

تبصره :

 

الف يوارى ـ فَاُوارى (مائده) از الدورى به فتح و اماله روايت شده ولى اصح فتح است، مثل يوارى (اعراف) که خلافى در فتح آن نيست .

الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور آخر کلمه واقع شده، الدورى کسائى اماله روايت کرده است، مثل : اَبْصارِِ ـ وَ الدّارِ ـ وَ الحِمارِِ ـ مِنَ الکفارِ، اگر چه به اين کلمات ضمير متصل شود، مثل اَبصارِهمِ ـ الى حِمارِکَ . در اين قاعده راء مکسور بايستى در آخر کلمه باشد . پس در لاتُمارِ فيهم (کهف) که در اصل تُمارى بوده و به علت لاء نهى ى حذف شده اماله نيست . ولى در اَلجَوارِ (شورى ـ رحمن ـ تکوير) که ياء از باب منقوص يا براى التقاء ساکنين حذف شده اماله آمده (اشارات الجليه) .

 

اماله، نزديکى فتحه به کسره :

 

کسائى تاء تأنيث، اگر مدور (ة) مثل رَحمَةً يا کشيده اِنَّ رَحمَتَ الله نوشته شده باشد، و همچنين بر کلماتى که لفظاً مؤنث آمده و مقصود دلالت بر تأنيث آن نبوده .

مثل : کاشِفَةً ـ بَصيرَةً ـ هُمَزَة ـ لُمَزَة. همه را در هنگام وقف به هـ وقف نموده (در وصل به ت) و در موقع وقف، حروف قبل آنها را اماله مى دهد ( نزديکى فتحه به کسره ) به اين شرح :

از حروف هجائيه ده حرف ( حق ضغاط عص ـ خظا ) استثناء است . يعنى قبل از هاء تأنيث اماله نمى شود . و چهار حرف (اکهر) اگر ماقبل آن ياء ساکنه يا کسره باشد اماله مى شوند .

 

تبصره :

 

اگر بين کسره و يکى از حروف چهارگانه (اکهر) حرف ساکن ديگرى واقع شد، اين حرف مانع اماله نمى شود، مثل لَعبِرَة ـ سِدرَة ـ وِجهَة (در فِطرَت چون ساکن قبل آن حرف استعلاست اختلاف است ) .

و در پانزده حرف باقيمانده از مجموع حروف که قبل از تاء تأنيث واقع شده باشند، بدون هيچ قيد وشرطى اماله آنها از کسائى قولى واحد است و آنها عبارتند از (فجثت زينب لذود شمس) .

و قولى ديگر اماله همه حروف هجائيه قبل از تاء تأنيث است . مگر الف ماقبل هـ تأنيث که در آن اماله به هيچ وجه نيست، و قول اول ارجح است .

 

وقف به مرسوم الخط

 

کسائى تاء تأنيث را چه مدور و چه کشيده نوشته شده باشد به هـ وقف مى کند . وقف بر ذات، ذاتَ بَهجَةٍ (نمل) هَيهاتَ (دو موضع مؤمنون) مَرضاتَ (بقره ـ نسا) ـ ( تحريم) لاتَ حينَ (ص) وَاللّاتَ (نجم) همه را به هـ وقف کرده، ولى مثل همه قراء، ذات را در ذاتَ بَينِکُم و ذاتَ اليمينَ و ذاتَ الشمال به ت وقف نموده، و کلمه يا اَبَت را به ت وقف کرده است .

در وقف بر کلمات مالٍ (فرقان ـ کهف ـ نساء معارج) از کسائى به دو وجه : وقف بر ما يا وقف بر ل، و در وقف بر اَيهَ (زخرف ـ نور ـ رحمن) به الف اَيها وقف کرده، در وقف بر کلمات وَيکَأَنَّ وَيکَاَنَّهُ (قصص) کسائى روى ى وقف نموده و به قراءت او ابتدا به ک بعدش صحيح است . در اَياً ما (اسراء) کسائى بر اَيا (ابدال تنوين) وقف کرده است .

 

ياءات اضافه :

 

بَيتى (بقره ـ حج ـ نوح) وَجْهى (آل عمران ـ انعام) يدى اَليکَ و اُمّى اِلهَين (مائده) اَجْرى اِلّا (يونس ـ هود ـ شعرا ـ سبا) يا عِبادى الَّذينَ (عنکبوت ـ زمر) قُل لِعِبادى الَّذينَ (ابراهيم) و مَعى (اعراف ـ توبه ـ کهف ـ انبياء ـ شعرا ـ قصص ـ ملک) ما کانَ لى (ابراهيم ـ ص) لى فيها (طه) لى نَعجَةٌ (ص) لى دين (کافرون) به سکون ى خوانده است و عَهدى الظّالِمينَ (بقره) را به فتح ى در ياءات ـ يوم يأتِ (هود) ما کُنّا نَبغِ (کهف) باثبات ى در حال وصل خوانده و در فَما اتينِ اللهُ (نمل) را به حذف ى در حال وقف و وصل خوانده است .



:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها

اصول قرائت ابن كثير

امام ابوسعيد عبدالله بن کثير بن المطلب الملکى عطار عجم . شيخ قراء مکّه (45 ـ 120) او از تابعين است، و از صحابه رسول اکرم مثل ابو ايوب انصارى و انس بن مالک و ديگران را درک کرده است . راوى او 1 ـ ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله بن القاسم بن نافع بن ابى بزة البزى مکى (170 ـ 250) 2 ـ ابو عمر محمدبن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعيد الملکى المخزومى معروف به قنبل (195 ـ 291) .

 

بسمله :

 

ابن کثير در شروع اول تمام سوره ها و همچنين هنگام ورود از سوره اى به سوره ديگر بر طبق رسم الخط مصاحف بسم الله را خوانده (جز توبه) .

 

ميم جمعى

 

ابن کثير تمام ميم هاى جمعى را در وصل به مابعد متحرک، صله واوى داده است . عَلَيهِمُو غَيرِ ـ مِنهُمُو اُمِّيونَ . ولى اگر بعد از ميم جمعى ساکن باشد، مثل : عَلَيکُمُ الصِيامَ ـ مِنهُمُ الَّذينَ مثل ساير قرا ء صله نداده است .

 

مدود :

 

ابن کثير به قصر منفصل، توسط متصل قراءت کرده است و در مد لازم که سببش سکون لازم است، مثل همه قراء به اشباع مد داده است، و در مد عارض به سکون (براى وقف) مانند همه قراء سه وجه دارد : قصر ـ توسط ـ طول .

 

هاء کنايه

 

در موردى که ماقبل هاء ضمير ساکن و مابعدش متحرک باشد ابن کثير در مضموم آن صله واوى و در مکسورش صله يائى داده است، مثل : فيهى هُدى ـ عَقلُوهُو ـ اجتَباهوُ و هَداهُو . و حفص در فيهى مُهاناً (فرقان) از او متابعت کرده .

 

تبصره :

 

مراد از صله : اشباع ضمه به واو مدى، و اشباع کسره به ياء مدى است که در وصل جارى و در وقف حذف مى شود، (اصطلاحاً ضد صله = اختلاس) . ابن کثير : اَرجِهْ وَ اَخاهُ (اعراف ـ شعرا) را به ضم ها و صله آن، و اضافه کرده بعد از ج همزه ساکنه در آن اَرْجِئهُوا و اَخاهو . وَ يتَّقهِ (نور) را يتَّقهِى به کسر ق ( و اشباع هاء ضمير) وَ اِنْ تَشُکُروا يرْضَهُ لَکُم (زمر) را باشباع هـ يرضَهُو و فَاَلقِه اِلَيهِمِ (نمل) را به کسر هـ و صله آن فَاَلقِهِى خوانده است . و ما اَنسانِيهُ (کهف) به کسر هـ و صله يائى اَنسانيهى . و عَلَيهِ الله (فتح) را به کسر هـ تلاوت کرده است

 .

اجتماع دو همزه در يک کلمه

 

دو همزه واقع در يک کلمه را در هر شکل و هر حرکت، ابن کثير به تحقيق همزه اول و تسهيل همزه دوّم خوانده است . ءَاَنذَرتَهُم ـ ءَاِنَّکُم ـ ءَاُلقِى . اَنْ يؤتى (آل عمران) با دو همزه ءَاَنْ يؤتى و اَذْهَبْتُم طَيباتِکُم (احقاف) را ءَاَذهَبتُم ـ يعنى با زيادتى همزه استفهام بر آنها خوانده، و باز قاعده تسهيل همزه دوم را منظور نموده است . تبصره - اَن يوتى صُحُفاً مُنَشَّرةً(مدثر) را با يک همزه خوانده است . در ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) با دو همزه و تسهيل همزه دوّم و به روايت قنبل در موضع طه مثل حفص با يک همزه، و تحقيق آن، و در وصل قالَ فِرعُونَ به ءَامنتم (اعراف)، و در وصل وَالَيهِ النُّشُورُ به ءَاَمِنتُم (ملک) در اين دو موضع در حالت وصلى همزه اول را واو خالص خوانده وَ ءامَنتُم ـ وَاَمِنتُم و همزه دوم آنها را هم تسهيل کرده است، ولى در ابتداى از آنها به تحقيق همزه اول، و تسهيل دوم قراءت نموده است . تبصره : ابن کثير کلمه قُرانْ را در وقف و وصل به نقل و حذف قُران خوانده است .

 

اجتماع دو همزه در دو کلمه

 

ـ متفق در حرکت الف : به روايت بَزّى اگر هر دو مفتوح باشند، مثل جاءَ اَمْرُنا ـ شاءَ اَنْشَرَهُ به حذف يکى از همزه ها (مثل قالون و ابوعمروخوانده، که نتيجه آن در مد معلوم مى شود، اگر محذوف اولى باشد، مد آن منفصل، و به قصر خوانده مى شود، و اگر محذوف دومى باشد، مد آن متصل و توسط آن لازم است . و اگر هر دو مکسور باشند، مثل : هؤلاءِ اِن ـ مِنْ وَراءِ اِسحقَ، و يا هر دو مضموم باشند، مثل : اَولياءُ اُولئکَ، روايت بزى از ابن کثير، به تسهيل همزه اول در آنهاست، و در حرف مد قبل از همزه مسهله جايز است توسط و قصر .

 

تبصره :

 

در بِالسُّوء اِلّا مارَحِمَ (يوسف) بزى (مثل قالون) دو وجه دارد : يکى تسهيل بر طبق اصل روش خود، و ديگر ابدال همزه اول به واو، و ادغام واو ساکنه قبلى در آن، که با يک واو مشدّد و تحقيق همزه بعد از آن خوانده مى شود . ب ـ اما به روايت قنبل از ابن کثير، در دو همزه متفق در حرکت، همزه اول به تحقيق، و در همزه دوم دو وجه دارد، 1 ـ تسهيل آن 2 ـ ابدال همزه به حرف مدى مجانس با حرکت همزه اول (مثل ورش) و در صورت ابدال همزه دوّم به حرف مدى . اگر حرف بعد از آن متحرک باشد، به قصر خوانده مى شود، مثل فِى السَّماءِ اِلهٌ ـ جاءَ احَدٌ ـ اولياؤٌ اولئِکَ، و اگر حرف بعد آن ساکن باشد، مد آن لازم است، مانند : وَ يمْسِکُالسَّماءَ اَن تَقَعَ ـ فَقَد جاءَ اَشراطُها ـ مِنَ السَّماءِ اِنْ .تبصره : در مِنَ النِّساءِ اِنِ التَّقَيتُنَّ (احزاب) که حرکت ن براى رفع التقاء ساکنين است، جايز است قصر ـ اشباع در حرف مد قبل از ان، پس در اين کلمه سه وجه دراد : تسهيل ـ ابدال به قصر ـ ابدال به مد (مثل ورشو وقتى بعد از همزه دوّم الف باشد، مثل : جاءَ ال لَوطٍ (حجر) جاءَ ال فِرعَؤنَ (قمر) روايت قنبل به سه وجه است : تسهيل همزه دوم، ابدال آن به الف با مد يا قصر، زيرا در وجه ابدال دو الف پيدا مى شود، که جايز است حذف اولى و قصر آن و ديگر اثبات هر دو الف و زياد کردن الف سومبراى فصل، که در اين صورت با مد خوانده مى شود . 
ـ دو همزه در دو کلمه و مختلف در حرکت : قراءت ابن کثير (مثل نافع و ابو عمرو) الف : اگر همزه اول مفتوح و دوم مکسور يا مضموم باشد، مثل : شُهَداءَ اِذ ـ تَفِيءَ اِلى ـ جاءَ اِخوَةُ ـ جاءَاُمَّةً رَسُولُها به تسهيل (بين بين) همزه دوم است . ب : اگر همزه اول مضموم و دوّم مفتوح باشد، مثل : لَو نَشاءُ اَصَبنا ـ يا سَماءُ اَقْلِعِى، همزه مِنَ السَّماءِ ايةً ـ هوُلاءِ اَهْدى، همزه دوم بدل به ياء خالص مى شود . و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشد، مثل : ما مَسَّنِى السُّوُءُ اِنْ ـ يشاءُ اِلى، به دو وجه : تسهيل همزه دوّم، يا ابدال آن به واو خالص قراءت ابن کثير است . تبصره : تسهيل و ابدال همزه در تمام مراحل ذکر شده، فقط در موقع وصل آن است، و اگر وقف بر اوّل و ابتداء به دوم شود، حکم آن تحقيق است . در همزه هاى ديگر ـ ابن کثير هُزُءاً هر جا باشد، کُفُؤاً (اخلاص) را در هر حال به همزه خوانده، و رَؤف را (مثلحفص) و کلمه ضيزى (نجم) را با همزه ساکنه بعد از ض، ضِئْزى، وَ مَناةَ و ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبيا) را با ابدال همزه با الف، و کلمه مُوصَدَةً (بلد ـ همزه) را به ابدال همزه به واو، وَ يضاهُونَ (توبه) را به ضم هاء بدون همزه (مثل حفص)، و مُرجَونَ (توبه) تُرجى (احزاب) را با همزه مضمومه بعد از ج، مُرْجَئُونَ و تُرْجِئُ خوانده است .و قنبل کلمه ضياء (يونس ـ انبيا ـ قصص) را با همزه مفتوح در مکان ياء ضِئاءً ها اَنْتُمْ (دو موضع آل عمران ـ نساء ـ قتال) را به حذف الف بعد از هاء و تحقيق همزه هَاَنتُم خوانده (ها را بدل از همزه دانسته نه براى تنبيه)و به روايت بزى به خلف عنه : کلمات اِسْتَيئَسُوا مِنهُ ـ لا تَيئَسُوا اِنَّهُ لا ييئَسُ ـ اِستَيئَسَ الرُّسُلُ (يوسف) اَفَلَمْ ييئَسِ (رعد) همزه را مقدم بر محل ياء با ابدال همزه به الف، و بعد آن ياء به جاى همزه اِسْتايسُوا ـ لا تايسُوا در هر پنج کلمه خوانده است . ابن کثير کلمه اللّائِى (احزاب ـ مجادله ـ طلاق) را به حذف ى بعد از همزه اَللّاءِ و به روايت قنبل به تحقيق همزه مکسوره، و به روايت بزّى، دو وجه : تسهيل همزه مکسوره با مد يا قصر آن، و ديگر ابدال آن به ياء ساکنه با اشباع الف قبل اَللّاى، و در اين وجه در اَللّاى يئِسْنَ (طلاق) اظهار بين دو ياء با سکته، و يا به ادغام (غير طريق شاطبيهابن کثير اَلْاَيکَةِ (شعرا ـ صرا به لام مفتوح بدون الف وصل قبل آن و همزه بعد آن و فتح تاء تانيث لَيکَةَ، و فعل امر سؤال را وقتى قبل آن واو يا فاء باشد به نقل و حذف، وَسَلُوا ـ وَسَلْ ـ فَسَلْ ـ فَسَلُوهُنَّ و قُرْانْ را در هر حال به نقل فتحه همزه به راء و حذف همزه خوانده است .

 

ادغامات

 

ابن کثير در ادغام متقاربين مثل حفص امساک داشته، ذال اذ را در مقابل حروف شش گانه، و دال قد را در نزد حروف هشتگانه، و تاء تأنيث را نزد حروف شش گانه، که در آنها قراء راه خلاف پيموده اند، تماماً به اظهار خوانده است . لام هل و بل را در نزد حروف اظهار نموده، ن يس را در واو و القرآن، و نون را در والقلم به اظهار خوانده است، بزى ن را در ميم طسم (شعرا ـ قصص) ادغام کرده است، و ب در ميم اِرکَب مَعَنا (هود) قنبل به ادغام، و به روايت بزى به دو وجه، اظهار و ادغام صحيح است، ابن کثير ث را در ذال يلهَث ذلِکَ (اعراف) اظهار کرده است، و يعَذِّبْ مَنْ يشاءُ (آخر بقره) را که به سکون ب خوانده، به دو وجه اظهار و ادغام، و اصح اظهار است . ل را در راء، مثل قُل رَّبِّى، و ق را در ک اَلَمْ نَخْلُقْکُّمْ (مرسلات) مثل همه قراء ادغام کرده است .

 

وقف بر مرسوم الخط

 

به روايت بزى (مثل کسائي) در وقف بر کلمه هيهات (دو موضع مؤمنونرا به هـ وقف کرده، ابن کثير در وقف بر کلمه يااَبَتِ (يوسف ـ مريم ـ قصص ـ صافاتمثل ابن عامر به هـ وقف کرده است . ابن کثير ت تأنيث را در کلماتى که به ت کشيده نوشته شده (مثل ابو عمرو و کسائي) به هـ وقف کرده، مثل : بِقيتُ الله خَيرٌ لَکُم (هود) وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَيکُم (فاطر) و به روايت بزى به خلف عنه، در وقف بر کلمات فيمَ ـ بِمَ ـ مِمَّ ـ عَمَّ ـ لِمَ با الحاق هاء سکت وقف کرده، وجه ديگر آن بر طبق نوشته قرآنى بدون هـ سکت وقف نموده است . در چهار موضع که سکت به روايت حفص آمده . عِوَجاً قَيماً ـ مَرقَدِنا هذا ـ مَن رّاقٍ ـ بَل رّانَ به ترک سکت و ادغام نون مِنْ و لام بَل در راء بعد خوانده است .

 

ياء ضمير متکلم

 

(ياء اضافه) 1 ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مفتوح باشد، ابن کثير (مثل نافع و ابو عمرو) به فتح ى خوانده است . مثل اِنّى اَخافَ ـ اِنّى اَعلَمُ ـ اِنّى اَرى . و او در چهارده موضع به سکون ى خوانده است، و آنها عبارتد از : اَرِِنى اَنْظَرُ (اعراف / 143) وَلاتَفتِنّى اَلا (توبه / 49) فَاتَّبِعنى اَهْدِکَ (مريم / 42) وَ تَرْحَمْنى اَکُن (هود / 47) لِيبلُونَى ءَاَشکُر (نمل / 41)سَبِيلى اَدْعُوا (يوسف / 10) ياذَنَ لى اَبى (يوسف / 36) مِن دونى اَولياءَ (کهف / 98) اِجْعَلْ لى ءايةً (آل عمران / 41، مريم / 9)و در هفت موضع قنبل به سکون و بزى به فتح ى خوانده است : فَطَرنى اَفَلا ـ اِنّى اَريکُم (هود 51 ـ 84لکِنّى اريکُم (هود / 29 ـ احقاف / 23) تَحْتى اَفَلا (زخرف / 50) اَوْزِعْنى اَنْ (نمل 19 ـ احقاف / 15)و عِندِى اَوَ لَمْ (قصص) را قنبل به فتح و بزى به سکون خوانده اند . 
ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مکسور آمده، قراءت ابن کثير به سکون ى است . ولى در دُعائيَ اِلّا فِراراً (نوح / 6) ءابائِى اِبراهيمَ (يوسف / 38) به فتح ى خوانده است، اما بر طبق روش خود در يدِى اِلَيکَ ـ اُمّى اِلهَينِ (مائده / 30 ـ 118و اَجْرِى اِلّا (يونس دو موضع ـ هود ـ سبا و 5 موضع شعرارا به سکون ى خوانده است . 
ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مضموم آمده، در کليه آنها قراءت ابن کثير به سکون ى است . در موارد ديگر که بعد از ياءات اضافه همزه وصل با لام تعريف يا بدون آن آمده، قراءت ابن کثير به فتح ى است، مثل : عَهدى الظّالمينَ (بقره) اِنّى اصْطفَيتُکَ (اعراف) اَخِيَ اشْدُدْ ـ نَفْسِيَ اذهَب ـ ذِکرى اذْهَبا (هر سه در طه) بَعديَ اسْمَهُ (صف) مِنْ وَرائى وَ کانَتْ (مريم)شُرَکائِى قالُوا (فصلت) .و در کلمات بَيتِى (بقره ـ حج ـ نوح) وَجْهِى (آل عمران ـ انعام) مَعى در نه موضع (اعراف ـ توبه ـ سه موضع کهف ـ انبيا ـ دو موضع شعرا ـ قصص) وَلِى نَعجَةٌ (ص) ما کانَ لى (ص ـ ابراهيم) ـ وَلى فيها مأربُ (طههمه را به اسکان ى خوانده است .روايت بزى در قَومِى اتَّخَذُوا (فرقان) به فتح ى است و در لِى دينِ (کافرون) دو وجه فتح و اسکان هر دو صحيح است (قنبل به سکونابن کثير مالِى لا اَرَى الهُدهُدَ (نمل) را به فتح ى خوانده است .

 

ياءات زوائد

 

ابن کثير، يومَ يأتِ (هود 105) و تؤتُونِ (يوسف / 66) اَلمُتَعالِ (رعد / 10) لَئِن اَخَّرتَنِ (اسراء / 62) اِنْ يهدِينِ 24 ـ اِن تَرَنِ 38 ـ اَن يؤتِينِ 39 ـ ما کُنّا نَبغِ 62 ـ اَن تُعَلِّمَنِ (هر پنج در کهف) اَلّاتَتَّبِعَنِ (طه 93) اَتُمِدُّونَنِ (نمل 36) وَالباءِ (حج 25) کَالجَوابِ (سبا 13اَلتَّلاقِ 15 ـ اَلتَّنادِ 32 ـ وَالتَّبِعُونِ 38 ـ ( هر سه در غافر) وَالجَوارِ (شورى 32) اِلَى الدّاعِ (قمر 8) وَالمُنادِ (ق) يسَرِْ (فجر 4) را تماماً به اثبات ى در هر حال (وقف و وصل) خوانده است . و در جابُوالصَّخرَ بِالوادِ (فجر 9) ابن کثير باثبات ى در هر حال، و به روايت قنبل بخلف عنه، در وقف آن دو وجه ذکر شده . و به روايت بزى به اثبات ى در هر حال در دِعاءِ (ابراهيم 40) يدْعُ الدّاعِ (قمر ـ 6) اَکرَمِن ـ اَهانَنِ (فجر 16) بالوادِ (فجر 9) در مورد اخير قنبل به خلف عنه در وقف با بزى موافق است .و به روايت قنبل بخلف عنه به اثبات ى در هر حال اِنَّهُ مَنْ يتَّقِ وَ يصْبِرْ (يوسف 90)، ولى در نَرْتَعِ (يوسف 12) به اختلاف از او به اثبات و حذف ى در هر حال روايت شده است . ابن کثير فما اتَينِ (نمل 36را به حذف ى در هر حال خوانده است و کلمات هاءٍ (رعد 8 ـ 33 ـ زمر 36 ـ غافر 33والٍ (رعد 11) واقٍ (رعد 34 ـ 37 ـ غافر 21) باقٍ (نمل 96) را به اثبات ى فقط درحال وقفى، و در ينادِ (ق 41) به دو وجه حذف و اثبات ى در وقف خواند است .

 

انتخاب حرکت براى رهائى از التقاء ساکنين :

 

وقتى آخر کلمه اى ساکن و اول کلمه بعدى هم ساکن باشد، اگر اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که در ابتدائ به آن به ضم خوانده مى شود، ابن کثير (مثل کسائى و نافع و ابن عامر ـ ابوجعفر ـ خلف) ساکن اول را به ضم به ساکن دوم وصل مى کند، مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوِ انْقُصْ ـ قالَتُ اخْرُج ـ قُلُ انْظُرُوا ـ اَنُ اعْبُدُاللهَ ـ لَقَدُ اسْتُهْزِئِ ـ مَحظُورَنُ النْظُر .

 

تشديد ت در وصل

 

روايت بزى از ابن کثير، به تشديد ت فعل مضارع در حال وصل در 31 موضع اتفاقى است، و آنها عبارتند از وَ لاتَّيمَّموا (بقره 267) وَ لا تَّفَرَّقُوا (آل عمران 103) اَلَّذينَ تَّنَوِّفيهُم (نساء 97) وَ لاتَّعاوَنُوا (مائده 2فَتَّفَرَّقَ (انعام 153) هِِى تَّلقَّفُ (اعراف 117 ـ شعرا 54) وَلا تَّوَلُّوا عَنهُ (انفال 20) وَ لاتَّنازَعُوا (انفال 46) هَل تَّرَبَّصُونَ بنا (توبه 52) وَ اِنْ تَّوَلَّوا (هود 3 ـ 57) لا تَّکَّلمُ (هود 105) ما تَّنَزَّلُ (حجر 8يمينِکَ تَّلقَف (طه 69) اِذ تَّلَقَّونَهُ ـ فانْ تَّولَّو فَانَّما (نور 15 ـ 54عَلى من تَّنَزَّلُ الشياطينُ ـ تَّنَّزلُ عَلى کلِّ (شعرا 221 ـ 222) وَ لا تَّبَرَّجْنَ ـ وَلا اَنْ تَّبَدَّلَ (احزاب 33 ـ 52) ما لَکُم لا تَّناصَرُونَ (صافات 25) وَ لا تَّنّابَزوا وَ لا تَّجَسَّسُوا ـ قبائل لتَّعارَفوا (حجرات 11 ـ 12 ـ 13) اَن تَّولَّوهُم (ممتحنه 9) تَکادَّ تَّميزُ (ملک 8) لَماتَّخَيرَّونَ (قلم 38) فَاَنتَ عنْ هُو تَّلَهّى (عبس 10) ناراً تَّلَظّى (ليل 14) شَهرٍ تَّنَزَّلُ (قدر 4) .بزى از ابن کثير فقط مواضع فوق را در وصل به تشديد ت روايت کرده، و ساير موارد مشابه را به تخفيف، مثل ساير قراء ذکر کرده است . تبصره : در مثالهاى فوق اگر قبل از ت مشدد حرف مدى باشد، مد آن به مقدار شش حرکت کشيده مى شود . ابن کثير را در کلمات هذانِّ ـ هاتَينِّ ـ واللَّذانِّ ـ اَلّذَينِّ فَذنِّکَ به تشديد خوانده است

 



:: بازدید از این مطلب : 197
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها

اصول قرائت ابن عامر

امام القراءة، ابوعمران عبدالله بن عامر الشامى اليحصبى، معروف به ابن عامر امام اهل شام بوده (8 ـ 118 هـ ق ) او از تابعين و در دوره خلافت وليد بن عبدالملک قاضى دمشق بوده است . راويان او 1 ـ هشام بن عماربن نصيربن ميسرة السُّلمى دمشقى (153 ـ 245 هـ ق) معروف به هشام . 2 ـ عبدالله بن احمد بن بشربن ذکوان دمشقى معروف به ابن ذکوان (73 ـ 242 هـ ق) .

 

بسمله

 

ابن عامر مانند همه قراء در ابتداى قراءت از اول سوره ها غير از توبه بر طبق نوشته مصاحف بسم الله را خوانده، همچين مانند همه قراءِ در وصل آخر الناس به اول سوره فاتحه نيز بسم الله را گفته است، امّا در وصل دو سوره (مثل ورش و ابوعمرو) بر سه قسم خوانده : يا بسم الله را گفته، يا با سکت بدون بسم الله خوانده، يا وصل نموده آخر سوره را به اول سوره بعدى بدون بسم الله و طريقه سکت مقدم بر وصل است .

 

مدود :

 

مد منفصل و متصل را فقط به توسط قراءت کرده و در مد لازم مثل همه قراء به اشباع، و در مد عارض به سکون سه وجه قصر ـ توسط ـ طول خوانده .

 

هاء ضمير :

 

به روايت هشام ابن عامر هاء کنايه را در کلمات يوَدِّهِ (دو موضع آل عمران 74) نُوَلِّهِ ـ نُصلِهِ (نساء 114) نُؤتِهِ (دو موضع آل عمران 145 ـ و يک موضع شورى 18) به دو وجه قراءت کرده : به قصر کسره هـ يا اشباع آن ـ همچنين فَاَلقِهِ اِلَيهِم (نحل 28) را به دو وجه قصر کسره هـ يا اشباع آن خوانده (فَاَلقِهِ ـ فَاَلقهيابن ذکوان تمامى هاء کنايه را در کلمات فوق به اشباع هـاز ابن عامر روايت کرده است . يتَّقْهِ (نور) را به هشام به دو وجه : کسر هـ يا صله آن (يتَّقِهِ ـ يتَّقِهي)، و ابن ذکوان به کسر قِ و صله هـ يتَّقهى خوانده است . هشام، به خلف عنه يرضَهُ لکم (زمر)، را به سکون هـ (يرضَهُ ـ يرضَه) و ابن ذکوان يرضَهُو (با صله واوي) ـ روايت کرده اندهشام، هاء ضمير خيراً يرَه و شَرًّا يرَه (زلزله) را به اسکان به هر حال در آن دو، و ابن ذکوان به ضم هـ و اشباع آن روايت دارد، ولى در اَنْ لَم يرَهِ اَحَدٌ (بلد) را همه قراء به ضم هـ و اشباع آن خوانده اند . هشام، اَرْجِهْ وَ اَخاهُ (اعراف ـ شعرا) را بزيادتى همزه ساکنه بين ج و هـ و ضم هـ با صله آن اَرجِئْهوُ خوانده و به روايت ابن ذکوان به همزه ساکنه و کسر هـ و قصر آن اَرجِئْهِ ذکر شده . ابن عامر، ما اَنْسانيه (کهف)، عَلَيهِ اللهَ (فتح) را به کسر هـ در آندو و فيه مُهاناً (فرقان) را به قصر کسره ها خوانده است .

 

اجتماع دو همزه در يک کلمه

 

در اجتماع دو همزه در يک کلمه ،اولى حتمآً مفتوح بوده و دوّمى مفتوح يا مکسور يا مضموم خواهد بود، همزه اول را همه قراء به تحقيق خوانده اند . حال اگر همزه دوم مفتوح باشد، مثل ءَاَنتِم ـ ءَاَلِدُ ـ ءَاَنتَ روايت هشام از ابن عامر به دو وجه است : تسهيل (بين بين) يا تحقيق آن و در هر دو صورت با ادخال الف فصل بين دو همزه . و هر گاه همزه دوم مکسور باشد، مثل : ءَاِذا ـ اَئِنّا ـ اَئِنَّکَ . هشام به تحقيق با ادخال يا عدم ادخال الف فصل بين دو همزه روايت کرده است، مگر در هفت موضع که ادخال الف فصل بين همزه مفتوحه و مکسوره براى هشام بدون خلاف است، و آنها عبارتند از : ءَاِذا ما مِتُّ (مريم 66) اَئِنَّکُم لَتَأتُونَ ـ اَئِنَّ لَنا لَاَجْراً (اعراف 80 ـ 112 ـ شعراء 40) اَئِنَّکَ لَمِنَ المُصَدِّقينَ ـ اَئِفکاً الِهَةً (صافات 52 ـ 86) اَئِنَّکُم لَتَکفُروُنَ (فصلت 8) . و مورد اَئنَّکُم لَتَکفرُونَ (فصلت) همزه دوّم را به تحقيق يا تسهيل خوانده ،و براى هشام تسهيل در همزه مکسوره جز اين مورد نيست . و هشام لفظ اَئمَّه را که در پنج موضع قران آمده به روش اصلى خود همزه دوم را به تحقيق به ادخال و بدون ادخال خوانده است، و هر گاه همزه دوم مضموم باشد، هشام قُلْ اَؤُنَبِّئُکُم آل عمران 15) را به دو وجه : تحقيق با ادخال و بدون ادخال و در دو موضع ديگر اَؤُنْزِلَ عَلَيهِ الذّکرُ (ص 7) اَؤُُالْقِى الذِّکرُ عَلَيهِ (قمر) سه وجه دارد : تحقيق با ادخال و عدم آن، و تسهيل همزه دوم با ادخال فقط . همين سه موضع در قرآن کريم همزه مضمومه بعد از مفتوحه در يک کلمه واقع شده است . و روش ابن ذکوان در انواع ثلاثه فوق الذکر، اجتماع دو همزه در يک کلمه (مثل عاصم) به تحقيق بدون ادخال است . کلمه ءَاَعجَمِيٌّ (فصلت) را هشام به حذف همزه اول و تحقيق همزه دوم خوانده است . کلمه اَذهَبتُم طَيباتِکُم (احقاف) را که ابن عامر به زيادتى همزه استفهام ءَاَذهَبتُم خوانده، به روايت هشام همزه دوم را به تحقيق يا تسهيل، و در هردو وجه با ادخال الف بين آندو خوانده، و ابن ذکوان به تحقيق هر دو همزه بدون ادخال روايت کرده است . اَنْ کانَ ذامالٍ (قلم 14) را ابن عامر به زيادتى همزه استفهام ءَاَنْ کانَ خوانده، هشام همزه دوم را به تسهيل با ادخال، و ابن ذکوان به تسهيل بدون ادخال روايت کرده است . و ابن ذکوان ءَاِذا مامِتٌّ (مريم 66) را بخلف عنه بدون همزه استفهام، اِذا مامِتٌّ خوانده است .در ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) ابن عامر با دو همزه و به تسهيل همزه دوم خوانده است بدون ادخال الف فصل . دقت : در اجتماع دو همزه در دو کلمه ابن عامر قاعده خاصى مثل بعض قراء ندارد و هر دو را مثل عاصم به تحقيق قراءت کرده است و تغييراتى که گفته شد به روايت هشام ردر دو همزه واقع در يک کلمه است . تکرار همزه استفهام ـ يازده مورد که در قرآن است ابن عامر به اخبار در اول و استفهام در لفظ دوم خوانده، در سه موضع خلاف اين روش عمل کرده : 1 ـ موضع نمل به استفهام در اول، و با افزودن ن بدون همزه استفهام اِنَّنا در دومى خوانده (مثل کسائي) . 2 ـ در موضع نازعات، به استفهام در اولى واخبار در دومى، 3 ـ در موضع واقعه به استفهام در هر دو خوانده است . ابن عامر، هُزُءًا هر جا باشد وَکُفُؤاً (اخلاص) را به همزه خوانده يضاهُونَ را مثل حفص بدون همزه وَمُرجَئونَ وَ تُرْجِئُ را به همزه مضمومه بعد از ج خوانده است، و به ابدال به واو قراءت کرده است، و در چهار مورد سکت مخصوص به روايت حفص را بدون سکت و با ادغام خواند است . ادغامات ـ به روايت هشام، ذال اذ را در حروف شش گانه (ت ـ ج ـ د ـ ز س ـ ص) (مثل ابو عمرو) ادغام کرده مثل اِذْ تَّمْشى ـ اِذ زَّينَ ـ اِذ صَّرَفْنا ـ اِذ دَّخَلِوا ـ اِذ سَّمِعتُموُهُ ـ اِذجّائَتهُم ولى ابن ذکوان ذال اذ را فقط در دال ادغام کرده، مثل اِذ دَّخَلُوا . به روايت هشام دال قد را در تمام حروف هشتگانه (ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ) ادغام نمود، فقط در لَقَد ظَلَمَکَ (23) به اظهار خوانده است . ابن ذکوان دال قد را در نزد 4 حرف (ذ ـ ز ـ ض ـ ظادغام، و در نزد چهار حرف ديگر به اظهار روايت کرده است ؛ وَلَقَد زَينَّا (ملک 5را به دو وجه قراءت کرده است . ابن عامر تاء تأنيث را در نزد سه حرف (ج ـ ز ـ س) اظهار کرده است، و در نزد سه حرف ديگر (ث ـ ص ـ ظ) ادغام نموده ولى هشام در لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ (حج 40) به اظهار روايت کرده، و ابن ذکوان در وَجَبَتْ جُنُوبُها (حج 36) به دو وجه اظهار و ادغام، ولى اظهار اصح است . ابن ذکوان لام هل و بل را در نزد حروف هشتگانه کُلاً اظهار کرده است، ولى هشام در نزد شش حرف آن (ت ـ ث ـ ز ـ س ـ ط ـ ظ) ادغام نموده،بَل تَأْتيهِمْ ـ هَل تَّعْلَمُ ـ هَلْ ثُّوِبَ ـ بَل زُّيِّنَ ـ بَل سَوَّلَتْ ـ بَل ظَّنَنْتُمْ و در نزد ن ـ ض در همه جا و در نزد ت در اَمْ هَلْ تَسْتَويِ الظُّلُماتُ (رعد 17) اظهار نموده است.ابن عامر ن يس را در والقرآن و ن را در والقلم ادغام کرده است و ن سين را در ميم طسم ( شعرا ـ قصص) ادغام کرده و دال صاد ملفوظ کهيعص را نزد ذال ذکر و دال را در ث يُرِد ثَّوابَ ( دو موضع آل عمران) و ث را در ت لَبِثْتُّ و ساير صيغ آن و ذال را در ت اِتَّخَذْتُّمْ و ساير صيغه هاى آن ادغام کرده است. و ب را در نزد ميم اِرکَبْ مَعَنا (هود) به اظهار خوانده است . هشام ث را در ت اِورِِثْتُّمُوها (اعراف 43 ـ زخرف 73) ادغام کرده، ولى ث را در يلْهَثْ ذلِکَ (اعراف) اظهار نموده و ابن ذکوان آنرا به ادغام روايت کرده است .

 

فتح و اماله

 

ـ الف جاءَ و شاءَ که زمان ماضى فعل ثلاثى باشد، ابن ذکوان (مثل حمزه) در همه قرآن اماله کرده است . و ديگر زادَ را در موضع اول قرآن کريم، فَزادَهُم مَرَضاً (بقره 10) را اماله نموده است و در باقى مواضع اين کلمه را به دو وجه فتح يا اماله خوانده است . 
ـ ابن ذکوان، در الف هارٍ ـ شَفاجُرفٍ هارٍ (توبه 110) دو وجه فتح و اماله دارد، و همچنين، ابن ذکوان، الف را در کلمات، وَ انْظُرْ اِلى حِمارِِکَ (بقره 258) کَمَثَلِ الحِمارِ (جمعه 5) زَکَرِيا المّحرابَ (ال عمران 38) اِذتَسَوَّرِو المِحرابَ (ص 20) مِن بَعدِ اِکراهِهِنَّ (نور 32وَالاکرامِ (دو موضع الرحمن) و عِمْرانَ (آل عمران 35) وَ امرَأتُ عِمرانَ (تحريم 12) به فتح يا اماله روايت کرده است . ولى در لفظ مِحْرابِ مکسور، در دو موضع يصَلِّى فى المِحرابِ (آل عمران 39) فَخَرَجَ عَلى قَومِه مِنَ المحرابِ (مريم 11فقط به اماله خوانده است . و ديگر کلمه التَّوارية را در همه جا به اماله راء والف بعد، و کلمه رَءى را به اماله راء و همزه با هم، و اگر با ضميرى همراه باشد ،مثل رَءاه ـ رَءاها ـ رَءاکَ به اماله يا فتح هر دو با هم، و کلمه اَدريکَ را در همه قرآن به فتح يا اماله راء و الف بعدش قراءت کرده است . امّا به روايت هشام : الف اِناهُ با نون آن در غَيرَ ناظِرينَ اِنيهُ (احزاب 52)، و الف در مَشارِبُ (يس 73) و الف بعد از همزه با اماله همزه در ءانِيةٍ (غاشيه) را اماله کرده است ولى در ءانيةٍ مِن فِضَّةٍ (دهر 5) را هيچيک از قراء اماله نداده اند . و همچنين هشام، الف بعد از عين را با اماله عين در وَلا اَنتُم عابِدُونَ در دو موضع، وَلا اَنَا عابِدٌ (هر سه در کافرون) به اماله روايت کرده است . ولى در نَحنُ لَهُ عابِدُونَ (بقره 138) هيچيک از قراء اماله ندادند . ابن عامر در حروف مقطعه به اماله راء در الر ـ المر و اماله راء در الر ـ المر و اماله ى فقط در کهيعص، و ابن ذکوان اماله حا را در حم روايت کرده است . و ابن عامر کلمه مِجريها (هود) را به ضم ميم و بدون اماله خوانده است .

 

وقف بر مرسوم الخط

 

ابن عامر (مثل ابن کثير) کلمه يااَبَتَ (يوسف ـ مريم ـ صافات) را به فتح ت و در وقف به هـ خوانده است . و در سه موضع که اَيها بدون الف نوشته شده (زخرف ـ نور ـ رحمن ) در وصل به ضم هـ اَيهُ، خوانده، و در وقف به هـ وقف کرده است .

 

ياءات اضافه (ضمير متکلم)

 

ـ در مواردى که بعد از يا، اضافه همزه قطع مفتوح آمده، ابن ذکوان اَرَهْطى اَعَزُّ عَلَيکُم (هود 92) را به فتح ى خوانده و هشام، يا قوم مالى اَدعوکُم (غافر 41) را به فتح ى خوانده است .ابن عامر ( مثل نافع ـ ابن کثير ـ ابو عمرو) ياء لَعَلّى را که در شش موضع آمده، به فتح خوانده است (يوسف 46 ـ طه 9 ـ قصص 29 و 38 ـ مؤمنون 101 ـ غافر 36
ـ در مواردى که عبد از ياء اضافه همزه قطع مکسور آمده ، ابن عامر ما اَنَا بِباسِطٍ يدِى اِلَيکَ (مائده 30) را به سکون ى، و در فَلَمْ يزِِدْهُم دُعائى اِلّا فراراً (نوع ـ 6) مِلَّةَ ءابائِيَ اِبراهيمَ (يوسف 82) حُزْنِى اِلى اللهِ (يوسف 86) ما تَوفيقى اِلّا بالله (هود 88به فتح ى خوانده است
ـ در مواردى که بعد از ياء اضافه همزه قطع مضموم آمده، هر دوازده مورد آنرا، ابن عامر به سکون ى خوانده است . 
ـ موقعى که بعد از ياء اضافه همزه وصل با لام تعريف آمده، ابن عامر در قل لِعِباِى الَّذينَ ءامَنُوا (ابراهيم 32) عَنْ اياتِى الَّذينَ يتَکَبَّرُونَ (اعراف 146) را به سکون ى خوانده است . 
ـ در ياءات اضافه که بعدش يکى از حروف هجا غير از همزه باشد، هشام کلمه بيتِيَ را (نوح 48 ـ بقره 124 ـ حج 24) را به فتح ى ولى ابن ذکوان به سکون ى خوانده است . وَلِى دينِ (کافرون) را نيز هشام به فتح، و ابن ذکوان به سکون ى خوانده است . ابن عامر ياء را در اِنَّ اَرْضى واسِعَةٌ (عنکبوت 56) وَ اَنَّ هذا صِراطيَ مُسْتَقِيماً (انعام 154) را به فتح ى و بقيه قراء به سکون آن قراءت کرده اند . ابن عامر ياءات اضافه در کلمه لى (ص 22 ـ ابراهيم 24 ـ طه 18 ـ ص 68) را به سکون ى خوانده است . و کلمه معى را در (اعراف 104 ـ توبه 84 ـ سه موضع کهف ـ انبياء 24 ـ دو موضع شعرا ـ قصص 34) به سکون ى قراءت کرده است . ما لى لا اَريَ الهُدْهُدَ (نمل 20) را هشام به فتح ى، ابن ذکوان به سکون آن خوانده است .

 

ياءات زوائد

 

ابن عامر فماءايتنِ اللّهُ (نمل 37) را به حذف ى در هر حال (وقف وصل) خوانده است . هشام، در ثُمَّ کيدُونِ (اعراف 195) را در وقف و وصل به دو وجه (حذف ـ اثبات) ولى صحيح اثبات در هر حال است که از طريق الحرز بيان شده است . ابن عامر در فلا تَسْئَلْنى عَن شَيئٍ (کهف 69) که در مصاحف به ى نوشته شده، آنرا تَسْئَلَنّى (مثل نافع) خوانده، و همه قراء به اثبات ى در آن به هر حال خوانده اند ، فقط ابن ذکوان به دو وجه (اثبات ـ حذف) در هر حال خوانده است . ى در يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَليکُم (زخرف 68) را ابن عامر (مثل ابوعمرو ـ نافع) به اثبات ىساکنه در وصل و وقف خوانده است .

 

وقف هشام به روى همزه آخر کلمه

 

کليه قواعدى که در قراءت حمزة بن حبيب در وقف بر روى همزه اى که در آخر کلمه واقع شده بيان شد، براى هشام هم مقرر است، ولى او در وقف بر کلماتى که همزه در وسط دارند قواعد تسهيلى ندارد . 
ـ همزه ساکن ماقبل متحرک : وقتى در آخر کلمه واقع شود، چه به سکون لازم، مانند : اِقْرَأ ـ لَمْ ينَبَّأ ـ اِنْ يشَأ ـ نَبِّئ ـ هَِيئ ـ السَيئ، و چه به سکون عارض (يعنى براى وقف) مانند بَدَءَ ـ اَنْشَأَ ـ اَسْوَءَ ـ عَنِ النَّبَأِ ـ مِنْ حَمَأٍ ـ يبْدِئُ ـ ينْشِئُ ـ لُؤلُؤءً، در وقف بر آنها، قراءت هشام ابدال همزه به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل آنست، يعنى همزه بعد از فتحه به الف و بعد ضمه به واو، و بعد از کسره به ياء تبديل مى شود . 
ـ همزه متحرک ماقبل ساکن : وقتى در آخر کلمه باشد، الف : اگر سکون روى حرف صحيح، و همزه بعد از آن در آخر کلمه باشد، مانند : الخبْءَ ـ المَرْءُ ـ مِلْءُ ـ دِفْءٌ .ب ـ ساکن ماقبل همزه متحرک حرف لين، و همزه بعد از آن در آخر کلمه، مانند ظَنَّ السَّوءِ ـ شَييءٌ .ج : ساکن ماقبل همزه متحرک، دو حرف از حروف مدى (واو ـ ياء) و همزه در آخر کلمه باشد، مثل : اَنْ تَبوُءَ ـ لَتَنُوءُ ـ سئَ ـ و َجئَ . حکم وقف از نظر هشام به اين سه قسم، که سکون روى حرف صحيح، يا لين . و يا دو حرف از حروف مدى بوده، و همزه متحرک بعد از اين سکون در آخر کلمه باشد، نقل و حذف است، يعنى حرکت همزه به ماقبل نقل شده و همزه خود حذف مى شود . تبصره : از سه قسم ذکر شده، در کلماتى مثل : مِلءُ ـ دِفءٌ ـ ظَنَّ السَّوءِ ـ لَتَنُوءُ که حرف ساکن به حرکت همزه محذوفه متحرک شده، در آخر کلمه واقع مى شود و براى وقف بايست ساکن گردد، چون اين سکون عارضى است که در وقف حاصل شده، و غير از سکون اصلى قبل است که در وصل هم موجود بوده، به اينجهت جايز است بر اين سکون در وقف، روم و اشمام وقتى حرکت همزه محذوفه ضمه بوده، و روم وقتى حرکت همزه کسره بوده است . د ـ حال اگر همزه متحرک، بعد از الف در آخر کلمه باشد، مثل : جاءَ ـ السِّفَهاءُ ـ اَلسَّماءُ ـ شاءَ ـ شُرَکاءُ، در وقف بر آنها به روايت هشام ابدال همزه به الف است، که با الف قبلى دو الف جمع مى شود و جايز است حذف يکى براى خلاصى از اجتماع دو ساکن، و مى توان هر دو الف را به حکم جايز بودن دو ساکن در يک کلمه در موقع وقف بر آن، باقى گذارد . بر مبناى حذف يکى از آنها اگر محذوف دومى باشد، جايز است مد و قصر (چون فقط حرف مدى قبل از همزه ايکه پس از ابدال حذف شده موجود است) و اگر هر دو الف را باقى گذارد، براى فصل بين دو الف، الف سومى ميآورد، و مد آنرا به مقدار شش حرکت ادا مى کند (بر حسب مقدار هر الف دو حرکت است)تبصره : علماى قراءت توسط را هم بر قياس سکون عارضى براى وقف جايز دانسته، و سه وجه در موقع ابدال همزه ذکر کرده اند : قصر توسط و مد .هـ واو و ياء زائده قبل از همزه متحرک ـ مثال همزه آخر کلمه بعد از واو زائده قُرُوءٍ و بعد از ياء زائده . بَريءٌ ـ النَّسيءُ . حکم وقف هشام بر چنين کلماتى اينست، که همزه را تبديل به حرفى از جنس ماقبل نموده، و سپس در هم ادغام کرده، و بر سکون تشديد حاصله از ادغام آن، جايز است دخول روم، وقتى حرکت همزه مبدله مکسور يا مضموم بوده و اشمام وقتى مضموم بوده باشد .تبصره : در واء و ياء ساکن اصلى، مثل : السُّوءُ ـ شيءٌ ـ تَبُوءَ ـ لَتَنُوءُ ـ سيءَ ـ وَجيءَ (مانند واو و ياء ساکن زائد) همزه واقع بعد از واو اصلى را تبديل به واو، و همزه واقع بعد از ياء اصلى را تبديل به ياء، و در واو و ياء قبلى که اصلى هستند، ادغام نموده اند . پس براى همزه واقع بعد از واو و ياء ساکن اصلى، دو وجه مقرر مى شود : 1 ـ نقل حرکت همزه به ماقبل و حذف آن 2 ـ ابدال همزه به حرف ماقبل، و ادغام ماقبل در آن، و بر سکون تشديد حاصله در آخر کلمه جايز است دخول روم و اشمام طبق قاعده . تبصره : بعضى اهل اداء، براى همزه متحرک آخر کلمه که جهت وقف ساکن شده، وقتى بعد از حرف متحرک واقع شده، يا همزه متحرک آخر کلمه که بعد از الف واقع شده، غير از وجه ابدال که شرح آن گذشت . وجه تسهيل بين بين به روم را باشد . ( وقف به تسهيل بين بين بدون روم، مثل وقف به حرکت است که صحيح نيست ) .

 

براى رهايى از التقاء ساکنين

 

وقتى آخر کلمه اى ساکن، و اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که در ابتداء به آن مضموم خوانده مى شود ابن عامر، مانند (کسائى، نافع، ابن کثير، ابو جعفر، خلف) ساکن اول را با ضم به ساکن دوم وصل مى کند مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوُ انْقُص ـ قالَتُ اخْرُج ـ قُلُ انْظُروا ـ اَنُ اعْبدُِواللهَ ـ مَحظُورَنُ انْظُرْ لَقَدُ استُهزِئَ

 



:: بازدید از این مطلب : 220
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها

اصول قرائت حمزه

امام القراءة حمزه بن حبيب بن عمارة بن اسمعيل زيات کوفى (80 ـ 156 هـ . ق) دومين چهره قراء کوفى، قراءت او از دو طريق به حضرت مولى الموالى على عليه السلام مى رسد، شيخ طوسى و ابن نديم او را از اصحاب امام صادق (عليه السلامدانسته اند، او مردى عابد متقى و فقيه و قارى بود . راويان او 1 ـ ابومحمد خلف بن هشام البزار البغدادى (م 229 هـ ق) 2 ـ ابوعيسى خلاد بن خالد صوفى (م 220 هـ ق)

 

بسمله :

 

در ابتداى به قراءت از اول سوره ها (غير از توبه) بسم الله را خوانده، و همچنين مانند همه قراء در وصل آخر سوره ناس به اول فاتحه، ولى در بين دو سوره، آخر سوره را به اول سوره بعدى فقط بدون بسم الله وصل نموده است، و در سوره هاى چهارگانه الزهر (بين مدثر و قيامه ـ انفطار و تطفيف ـ فجر و بلد ـ عصر و همزهبا سکت دو سوره را بدون بسم الله بهم وصل نموده است . کلمات عَلَيهُمْ ـ اِلَيهُمْ ـ لَدَيهُمْ را در وصل و وقف به ضم هاء خوانده، و در وصل کلماتى مثل يوَفيهُم اللهُ ـ قُلُوبِهُمُ العِجْلَ ـ قَبْلِهُمُ الاَنبياءَ که قبل از ضمير هم مکسور يا ياء ساکنه باشد هـ را مضموم خوانده است، و در وقف بر آن بکسر هـ و سکون م خوانده است .

 

هاء ضمير

 

ماقبل ساکن که بعد آن متحرک باشد، مثل فِيه هُديً ـ فيهِ مُهاناً ـ عَقَلُوهُ وَ هُمْ را به قصر يعنى ترک صله خوانده است، و وقتى بين دو متحرک واقع شود حرکت آنرا با صله خوانده قالَ لَهُ صاحِبُهُ ـ مالُهُ دُوَلَدُهُ .و هاء ضمير را در يوَدِّه اِليکَ (آل عمران) نُؤتِه مِنها (آل عمران ـ شوري) نَولِّهْ وَ نُصْلِهْ (نساء) به سکون هاء، و در لاهلِهُ اُمکثُوا (طه ـ قصص) به ضم هاء خوانده است، و در سکون هـ فَاَلْقِهْ اِلَيهُمْ (نمل) مثل حفص است، ولى در هاء يتَّقِهِ (نور) را به روايت خلف يتَّقهى و در وقف آن به سکون هـ يتَّقِهْ خوانده است . و خلاد به دو وجه : به صله مثل خلف و ديگر به اسکان هـ و کسر ق يَتَّقِه از حمزه روايت کرده است. حمزه هاء اَنسانِيهِ (کهف) و عَلَيهِ اِلله (فتح) را به کسر هاء، و يرضَهُ (نور) و اَرجِه (اعراف ـ شعرا) را مثل حفص خوانده است .

 

مدود

 

حمزه مد متصل و منفصل را باشباع (شش حرکت) کشيده است، او و ورش در کشش مدها طويلتر از ساير قراء بوده اند .

 

همزه ها

 

کلمه ءَاَعجِميٌّ (فصلت) به تحقيق هر دو همزه، و کلمه ءَامَنْتُم (اعرف ـ طه ـ شعرا) را با دو همزه، و به تحقيق آنها خوانده است . و کلمات ءَاِنَّکُم لَتَأتُونَ (اعراف ـ عنکبوت) اَئِنَّ لَنا َلاَجراً (اعراف) ءَاَن کان ذامالٍ (قلم) به استفهام و تحقيق همزه ها در آن . يضاهونَ را به ضم هـ بدون همزه، ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبياء) به ابدال همزه به الف در هر حال، و کلمه رَؤفُ رارؤفٌ و هُزْءاً و کُفْؤاً به سکون ز ـ ف و همزه بعد از آنها خواند است .

 

سکت بر ساکن قبل از همزه

 

روايت خلف از حمزه بر سکون آخر کلمه اى در موقع وصل به کلمه بعدى که حرف اوّل آن همزه است . قبل از نطق به همزه سکته کوتاه بدون تنفس آورده، اين دو کلمه يا مثل : مَنْ امَنَ ـ عَذابٌ اَليمٌ ـ جدا نوشته شد و يا مثل : اَلاُولى ـ اَلاخِرَة -اَلاِنسانُ متصل نوشته شده است . به شرح زير :سکت بر ساکن موصول، مثل : اَلاَرضُ ـ اَلاِنْسانُ و سکت بر ى فقط در شيئ در حال وصل به مابعد به هر حرکت که باشد، اين دو مورد روايت خلف از حمزه است بلاخلاف، در روايت خلاد به سکت و عدم آن است . و بعضى دو مورد فوق را قراءت حمزه (خلف و خلاد) دانسته اند . سکت بر ساکن مفصول مثل : قَدْ اَفْلَحَ ـ مَنْ إمَنَ به روايت خلف به دو وجه : سکت و عدم آنست، و براى خلاد، بدون سکت ذکر شده، و شرح بالا در موقع وصل است، ولى در وقف : در شيئ ادغام يا نقل است . در اَلْ ـ الاُولى ـ اَلاخِرَةِ ـ اَلاَرْضَ يا به سکت و تحقيق همزه و يا به نقل و حذف وقف مى شود . در وقف بر ساکن مفصول : مَنْامَنَ ـ عَذابٌ اَليم به روايت خلف سه وجه : نقل ـ سکت ـ ترک سکت و به روايت خلاد، دو وجه : نقل يا ترک آن بدون سکت .

 

تبصره :

 

در ميم جمع، مثل عَلَيکُمْ اَنْفُسُکُمْ فقط با سکت وقف مى شود و نقل در آن صحيح نيست چون اصل حرکت آن ضمه است و اگر با نقل متحرک شود، حرکت آن تغير مى کند .

 

هاء سکت :

 

هاء سکت، که در آخر کلمات هنگام وقف، براى بيان حرکت ملحق مى شود، و همچنين در آخر کلماتى که مبنى بر حرکتند و سلب حرکت از آنها در حال وقفى هم جايز نيست هاء سکت مى آورند، حمزه هاء سکت را در وصل به حذف و در وقف به اثبات خوانده، و در دو کلمه : حِسابِيهْ (حاقه 20 ـ 26) و کِتابِيهْ (حاقه ـ 25) را به اثبات هاء سکت در وصل و وقف خوانده است .

 

تبصره :

 

در چهار محل در آيات که روايت حفص از عاصم با سکت است حمزه بدون سکت خوانده است .

 

در ادغام تنوين و نون ساکنه

 

در لِ و رِِ بدون غنه، و ادغام در ن و م با غنه (مثل همه قراء)، و ادغام تنوين و نون ساکنه در و ـ ى بروايت خلف بدون غنه، ولى روايت خلاد با غنه از حمزه روايت شده . و در اظهار نون ساکنه بعد از و و ى در کلمه واحده مثل الدنيا ـ بنيان ـ صنوان ـ قنوان و در حروف مقطعه ن يس و در واو بعد آن، و نون در و القلم مثل حفص به اظهار اقدام کرده، و نون طسم (شعرا ـ قصص) را در نزد ميم باظهار و در طس (نمل) باخفاء ن خوانده است . ادغامات : حمزه ذال ذ را فقط در ت و د ادغام کرده، اِذ تَّخلُقُ اِذ دَّخَلُوا . و ذال ساکنه را در ت عُذتُّ ت فَنَبَذتّها ـ واتَّخَذتُّ و ساير صيغ آن ادغام نموده .و خلاد اذ را در 5 حرف : ( ت ز ـ ص ـ د ـ س ) ادغام نموده است : اِذ صَّرَفنا ـ اِذ سَّمعتَمُوهُ ـ اِذ زَّينَ .حمزه دال قد را در هشت حرف : ( ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ ) ادغام کرده و دال ساکنه را در ث مثل يرد ثَّوابَ الدُّنيا (آل عمران) و دال ملفوظه از صاد را در ذال کهيعص ذکر (مريم) ادغام کرده است . و تاء تأنيث را در شش حرف ( ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ظ ) ادغام نموده : کَذَبَت ثَّمودُ ـ نَضِجَت جُّلُودُهُم ـ خَبَت زّدْناهُمْ.لام بل و هل را که در مقابل هشت حرف قرار گرفته حمزه فعل در سه حرف به ادغاممبادرت کرده و آنها (ت ـ ث ـ س) مى باشند هَل تَّرى ـ بَل تَّأتيهُم ـ هَل ثُوِّبَ ـ بَل سَّوَّلتْ ـ و از خلاد بخلف عنه در بَل طّبَعَ ادغام روايت شده است، و خلف آنرا باظهار آورده . حمزه ث را در ت اُورِثتُمُوها (اعراف ـ زخرف) لَبِثتَّ ـ کَم لَبِثتُّم و صيغ ديگر آن، و ث را در يلْهَث ذّلک (اعراف) ادغام نموده، ب را در م اِرکَب مَّعَنا (هود) به ادغام، (در تيسير به اظهار و از خلاد به خلف عنه آمده)، و يعَذِّب مَّنْ يشاء (بقره) را به سکون ب قراءت، و ب را در م ادغام کرده است، درنَخلُقُکُّم (مرسلات) ق را در ک به ادغام خوانده است . به روايت از خلاد حمزه ب را در ف که در پنج موضع قرآن کريم نزد هم قرار گرفته اند، ادغام کرده است، اِنْ تَعْجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد) وَ مَنْ لَمْ يتُبْ فّاولئک (حجرات)، اِذْهَب فَّمَن تَبِعَکَ (اسراء) فَاذْهَب فَّاِنَّ لَکَ (طه) اَو يغْلِب فَّسَوْفَ (نساء) و به روايت خلف، تمام پنج مورد را به اظهار خوانده است . حمزه، بَيت طّائفةٌ (نساءرا به ادغام ت * ط و اَتُمدُونِّن بمالٍ (نمل) را به ادغام ن * ن با مد اشباع حاصله . و در کلمات وَ الصّافّات صَّفّاً ـ فَالزّاجرات زَّجراً ـ فَالتّاليات ذّکراً (صافات) وَالذّاريات ذَّرواً (ذاريات) ت را در ص و ز و ذ به ادغام کبير با سوسى موافقت نموده است . روايت خلاد از حمزه ادغام ت * ذ و ص فَالمُلقيات ذِّکراً (مرسلات) فَالمُغيرات صُّبْحاً (عاديات) به دو وجه ذکر شده است .

 

اشمام حرف به حرف

 

حمزه تمام صادهائى که ساکن بوده و قبل از دال واقع شوند، اشمام به صداى ز کرده، و اين در دوازده موضع قرآن واقع شده است، مانند : مَنْ اَصدَقُ ـ يصْدِفونَ ـ تَصْدِيه .ص را در کلمه الصراط ـ صراط، در همه قرآن به روايت خلف اشمام به صداى ز نموده، و خلاد در موضع اول الصِّراطَ المُستقيمَ (فاتحه) اشمام کرده است.خلف ص را در الْمُصَيْطِرونَ و بِمُصَيْطِرٍ (غاشيه) به اشمام و خلاد به خلف عنه به اشمام و عدمه.طريقه اشمام آنست که صداى ص با ز چنان مخلوط شده که حرف ديگرى متولد شود که نه صاد خالص و نه ز خالص باشد، ولى بايستى صداى ص غالب بر ز شنيده شود . فتح واماله + الف : حمزه کليه الفهاى منقلب از ياء را در اسم يا فعل در وصل و وقف اماله کبرى نموده، مثل : الهُدى ـ اَدْنى ـ مُوسى ـ يحْيى ـ عيسى ـ اَتى ـ يخْشى ـ فَسَوّى ـ وَ اسْتَعلى .تبصره : در شش مورد اماله جارى نمى شود : 1 ـ الف اصلى نبوده و زائد باشد، مثل : قائِم ـ نائِم . 2 ـ الف در آخر کلمه نبوده و متوسطه باشد، مثل : نَمارِقُ ـ باعَ ـ سارَ . 3 ـ الف منقلب از واو باشد . مثل : نَجا ـ عَفا ـ صَفا ـ شَفا . 4 ـ الف منقلب از تنوين باشد، مثل : ذِکراً ـ عِوجاً ـ اَمْتاً (در وقف) . 5 ـ الف ثنيه باشد، مثل : اِنْ يخافا ـ اِثْنا عَشَرَ . 6 ـ الف محل اختلاف در اصل کلمه باشد . مثل : الحياة ـ مَناة که در بعضى مصاحف با واو الحيوةَ ـ المَنوةَ نوشته شده است . کلمات منقلب از ياء در اسما : به تثنيه آن شناخته مى شود : ( فَتى ـ فَتَيانِ ) ( مَولى ـ مَوليانِ) _ (صَفا ـ صَفَوانِ ) ( عَصا ـ عَصَوان )، و در افعال وقتى اسناد به متکلم يا مخاطب داده شود:(رَمى - رَمَيْتَ) (اِشْتَري- اِشْتَريْتُ) (اِسْتَعلي- اِسْتَعلَيْتَ) اگر ياء ظاهر شد يائى، و اگر واو ظاهر شد واوى خواهد بود، واوى آن مثل : ( دَعا ـ دَعَوتُ ) (عَلا ـ عَلَوتُ ) .و اگر کلمات واوى از سه حرف اضافه شوند يائى شده و اماله در آنها عمل مى شود، مثل : اَدْنى ـ اَنْجى ـ يرْضى ـ تُتْلى ـ يتَزَکّى ـ زَکّى ـ اِسْتَعلى .ب : کليه اَلفاتى که در تأنيث بر 5 وزن فُعلى ـ فَعلى ـ فِعلى ـ فُعالى ـ فَعالى ـ آمده باشند، حمزه آنها را به اماله خوانده است وزن فُعلى مثل : القُصْوى ـ اَلدُّنيا ـ طُوبى ـ القُربى ـ وزن فَعلى ـ مثل : اَلْمَوتى ـ اَلسَّلوى ـ اَلتَّقوى ـ وزن فِعلى ـ مثل : اِحدى ضيزى ـ سيما ـ الشِّعرى .تبصره : کلمات مُوسى ـ عيسى ـ يحيى اگر چه اعجمى هستند به علت کثرت استعمال، و ديگر اينکه در مصاحف به ياء نوشته شده اند داخل اماله هستند . وزن فعالى، مانند : سُکارى ـ کُسُالى ـ فُرادى ـ وزن فَعالى مثل يتامى ـ نَصارى ـ اَيامى . ج ـ تمام الفهائى که در آخر کلمه به ياء نوشته شده باشند، اگر چه اصلى بودن آن مجهول باشد در اسماء يا افعال، مثل، اَنّى ( استفهاميه ) مَتى ـ بَلى ـ عَسى ـ يا حَسْرَتى ـ يا اَسَفى . يا اينکه منقلب از واو باشند . مثل ـ القُوى ـ الضّحى ـ ضُحيها اماله مى شوند . و در پنج کلمه که در آنها اماله نيامده، حمزه آنها را به فتح خوانده : لَدى ـ اِلى ـ حَتّى ـ عَلى ـ مَا زَکى.تبصره : اگر بعد از الفى که اماله مى شود، در درج کلام سکون آيد و موجب سقوط اين الف گردد، اماله هم از بين مى رود، حال اين ساکن خواه تنوين يا غير آن باشد، و وقتى در وقف ساکن از بين برود اماله بر مى گردد . مثل ـ فَتَعالَى اللهُ ـ يخْشَى اللهَ ـ مُوسَى الکِتابَ ـ اَلْقَتَلى الحُرُّ ـ ذکرَى الدّارِ ـ و تنوين مثل : مَوليً ـ مُسَمًّى ـ اَذيً ـ سُديً ـ مُفتَريً .د ـ اماله کلمات آخر آيات يازده سوره ( طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق ) به هر تقدير، اگر واوى، يائى، اصلى، زائد باشند در اسماء يا افعال فرقى نمى کند . غرض يکسان بودن آنهاست . استثناء ـ دَحيها ( نازعاتتَليها ـ طَحيها (شمس) سَجى (ضحي) و ديگر آنکه الف آنها از ابدال تنوين در وقف باشد، مثل : هَمْسًا ـ ضَنْکاً ـ نَسْفاًً ـ عِلْماً .حمزه کلمات : خَطايا ـ خَطاياکُم ـ خَطاياهُم ـ خَطايانا ـ وَ قَدْ هَدانِ (انعام) وَ مَنْ عَصانى (ابراهيم) وَ اَنْسانيهِ (کهف) و ءاتانى (مريم ـ نمل) وَ اَوْصانى (مريم) و مَحياهُم (جاثيه) را به فتح خوانده . حمزه کلمه اَحيا را هر جا باشد وقتى قرين به و باشد : اَمات وَ اَحيا (نجم) نَموتُ وَ نَحيا (جاثيه ـ مؤمنون) اماله نموده است . ولى وقتى قرين به ف يا ثُمَّ يا مجرد باشد به فتح خوانده (اماله آن از کسائى است)همچنين کلمات : هُدايَ (مضاف به ياء) (بقره ـ طه) و مَثوايَ (يوسفمَحْيايَ (انعام) رُؤيا (هرجا باشد) کَمِشْکاةٍ (نور) مَرْضاتٍ ـ مَرضاتى (هرجا باشد) حَقَّ تُقاتِهِ (آل عمران) تماماً به فتح خوانده است .ولى در تَتَّقُوا مِنهُم تُقيةً (آل عمران) و کلمات مَثويکُمْ ـ مَثواهُمْ ـ مَثواهُ را اماله داده است . حمزه کلمه هَدانى هر جا بدون قد آمده، مثل : اِنَّنى هَدينى رَبّى (انعام) لَولا اَنَّ الله هَدَينى (زمر) اماله کرده است (اگر با قد باشد مثل : قد هَدينِ (انعام) کسائى اماله کرده است) .ودر فَلَمّا تَراءَ الجَمْعانِ (شعراءحمزه راء را فقط در هر حال اماله کرده است . و در نأى بِجانِبِهِ (اسرا ـ فصلتاماله ـ ن و همزه با هم روايت خلف، و خلاد فقط اماله همزه را روايت کرده است . درکلمه اِنيه (احزاب) اماله ن و الف با هم، و درالف کِلاهُما (اسرا) و الف بَلْ رانَ (تطفيف) اماله از حمزه است . کلمه ضِعافاً (نساء) را خلف به اماله الف (ملازمه با اماله عين دارد) و خلاد به فتح آن از حمزه روايت کرده اند . و کلمه ءاتيکَ (دو موضع نمل) به اماله الف (ملازمه با اماله همزه قبل دارد) روايت خلاد از حمزه است . کلمه رَءا (هر جا قبل از متحرک باشد . ( در هفت موضع آمده ) مثل رَءا کوکَباً (انعام) رَءا اَيدِيهُمْ (هود) رءا بُرهانَ (يوسف) و بقيه و همچنين رَءاکَ (انبياءرَءاها (نمل ـ قصص) رَءاهُ (نمل) و غيره که قبل از ضمير واقع شده، اماله راء و همزه با هم قراءت حمزه است . و در وصل به کلمه بعد، مثل : رَءَا القمر ـ رَءَا الشمس(انعام) رَءَا الذينَ (نحل دو موضع) و بقيه، اماله راء فقط جارى است . حمزه الف عين الفعل ماضى، ثلاثى مجرد را در ده فعل : زادَ شاءَ ـ جاءَ ـ خابَ ـ ران ـ خاف ـ طابَ ـ ضاقَ ـ حاقَ ـ زاغَ . هر جا باشند اماله کرده است .

 

تبصره :

 

در اماله افعال فوق الذکر فرقى بين مجرد آنها يا قرين به ضمير فاعل يا تاء تأنيث نيست، و فقط لفظ زاغَتْ (قرين به تاء تأنيث) در اِذ زاغَتِ الاَبْصارُ (احزاب) و اَمْ زاغَتْ عَنهُمُ الاَبصارُ (ص) را حمزه اماله نکرده و آن دو را به فتح خوانده است .

 

در حروف مقطعه :

 

راء را در الر ـ المر در فواتح شش سوره حمزه اماله کرده است، و در کيهعص (مريم) فتح هاء و اماله ياء از حمزه است، و در طه اماله طا و ها با هم از حمزه، و در طسم (شعرا ـ قصص) و طس (نمل) اماله طا از حمزه، و در يس اماله الف ياء از حمزه، و در فواتح هفت سوره حم اماله الف حاء از حمزه مى باشد . حمزه، الف را در کلمات اَلْبَوارِِ (ابراهيم) و القَهّارِ که راء اخر آندو مکسور است، و همچنين الف متوسطه واقع بين دو راء، اگر دومى مکسور و در آخر کلمه باشد، مثل الاَبْرارِ ـ اَلْقَرارِ ـ اَلْاشرار به تقليل خوانده است . همچنين کلمه التَّوريةَ را در همه قرآن به تقليل خوانده است .

 

تبصره :

 

الفى که به لحاظ کسره راء بعدش اماله يا تقليل دارد . وقتى به لحاظ وقف بر آن راء مکسور ساکن مى شود، اماله يا تقليل به قوت خود باقى مى ماند .

 

قاعده در چگونگى وقف

 

حمزه همزه در اول کلمه را به تحقيق، و اگر در وسط يا آخر کلمه باشد با تغييراتى آنرا به تحفيف مى خواند . 
ـ همزه ساکن ماقبل متحرک به سکون لازم
مثل : يأکُل ـ بَوّأنا ـ تَأثيماً ـ الذِّئبُ ـ بِئسَ، البته سکون در وسط کلمه اصلى است ولى سکون روى همزه در آخر کلمه، ممکن است اصلى باشد، مثل : اِقْرَأ ـ لَمْ ينَبَّأُ ـ اِنْ يشَأ نَبِّيء يا عارضى باشد که براى وقف ـ ساکن شده، مثل : بَدَء ـ اَنشَأ ـ اَسوَء ـ عَنِ النَّباء ـ مِن حَمَأ ـ لؤلؤءْ. حکم همزه ساکن ماقبل متحرک وسط يا آخر کلمه به سکون لازم يا عارض در موقع وقف بر آنها ابدال همزه به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل آن است . تبصره : کلمه رِِئياً (مريم) تُؤوى (احزاب) تؤويهِ (معارج) پس از ابدال دو وجه دارد، اظهار حرف مبدله، يا ادغام آن در حرف بعدى . کلمه رُؤياکَ ـ الرّؤيا ـ رُؤياى، که در وقف بر آنها همزه بدل به واو مى شود، جايز است اظهار اين واو مبدله، و هم قلب واو مبدله به ياء، و ادغام در ياء بعدى . ( طبق قاعده مقرره که وقتى واو و ياء در کلمه اى جمع شوند، که اول واو ساکن و بعد ياء متحرک باشد . واو را تبديل به ياء نموده و در ياء، بعدى ادغام مى کنند ) دو کلمه اَنبِئهُم (بقره) نَبّئُهم (حجر ـ قمر) بعد از ابدال همزه به ياء در وقف بر آنها، بر روى حرکت هـ ضمير حمزه دو وجه دارد : 1 ـ کسره هـ چون ياء مبدله قبل از هـ ضمير آمده و مثل فِيهِم ـ يزَکّيهم شده . 2 ـ ضم هـ نظر به اصل که مضموم بوده است . اَنْبيهُم ـ نَبّيهُمْ .
ـ همزه متحرک ماقبل ساکن
الف ـ سکون روى حرف صحيح، و همزه بعد از آن در وسط کلمه، مثل : شَطأهُ ـ اَلْقُرانُ ـ اَلظَّمانُ ـ اَلاَفئِدَة ـ مَسئولاً ـ يا اينکه همزه در آخر کلمه باشد مثل اَلْخَبْءَ ـ اَلْمَرْءُ ـ مِلْءُ ـ دِفْءٌ.ب ـ ساکن ماقبل همزه متحرک، حرف لين، و همزه در وسط يا آخر کلمه باشد، مثل : سَوْءَةَ ـ مَوْئِلاً ـ سَوْإتِکُم ـ شَيئاً ـ ظَنَّ السَّوءِ .ج ـ ساکن ماقبل همزه از حروف مدى ( واو ـ ياء ) و همزه در وسط يا آخر کلمه باشد : السُّواى ـ سيئَت ـ اَلْمُسئُ ـ اَنْ تَبُوءَ ـ وَجِئَ حکم وقف بر اين سه قسم نقل و حذف است يعنى حرکت همزه به ماقبل داده شده و خود حذف مى گردد .

 

تبصره :

 

مى توان واو و ياء ساکن اصلى در مثالهاى بالا را مثل واو و ياء ساکن زائده قرار داده، و همزه بعد از واو اصلى را تبديل به واو، و همزه واقع بعد از ياء اصليه را تبديل به ياء، و در واو و ياء قبلى که اصليه هستند ادغام نمود، و در همزه وسط يا آخر کلمه فرقى هم نمى کند، مثل : السُّواى ـ سيئَتْ ـ سَواَةَ که مى شوند السُّوّا ـ سييتْ سَوَّة .و اگر همزه متحرک بعد از الف در وسط کلمه باشد، حکم آن در وقف، تسهيل ( بين بين ) به قصر يا مد است، مثل : جائَنا ـ دُعاءً ـ نِداءً ـ هاءُمُ ـ اَولياءُهُ ـ خائفينَ ـ اَلْمَلئِکَةُ . و اگر همزه متحرک بعد از الف در آخر کلمه بود مثل جاءَ ـ السُّفهاءَ ـ السَّماءُ ـ يشاءُ ـ اَلاَعداءُ حکم اين قسم ابدال همزه به الف است به قصر ـ يا توسط ـ يا مد . و اگر ماقبل همزه متحرک، واو و ياء زائده باشد، مثل : خَطيئَةٌ ـ النَّيسى ـ قُرُوءٍ ـ بَريئُونَ ـ بَريءُ در اين قسم تخفيف همزه ابدال آن از جنس حرف زائد و سپس ادغام در آنست، و فرقى بين همزه وسط يا آخر کلمه نيست، و بر سکون تشديد حاصله از ادغام همزه اى که در آخر کلمه بوده جايز است دخول روم وقتى حرکت همزه محذوفه مکسور يا مضموم بوده، و اشمام وقتى مضموم بوده است . 
ـ همزه متحرک، ماقبل هم متحرک
قسم مى شود 1 ـ همزه مفتوح ماقبل مکسور، مثل خاطَئَةً ـ ناشِئَةَ ـ مِأَةَ ـ بِاَيکُم ـ لِاَهَبَ .حکم حمزه در وقف بر اين کلمات ابدال آن بياء خالص است . 2 ـ همزه مفتوح، ماقبل مضموم . مثل يؤَيدُ ـ مُؤَذّنٌ ـ فُؤادَکَ يؤاخِذُ ـ لُؤلُؤاً حکم همزه در وقف بر اين کلمات ابدال آن به واو خالص است . و در هفت شکل ديگر : همزه مفتوح، ماقبل مفتوح، سَأَلَ ـ مَأب ـ شَنَأنُ ـ همزه مکسور، ماقبل مفتوح، مثل : بَئيس ـ يؤمَئذٍ مُطْمَئنٌ ـ همزه مکسور ماقبل مکسور، مثل : خاطِئينَ ـ بارئِکُم ـ مُتَّکِئينَ ـ همزه مکسور، ماقبل مضموم، مثل : سُئِلُوا ـ سُئِلَ ـ سُئِلَتْ ( در اين قسم وجه ديگرى از طريق اخفش آمده و آن ابدال به واو خالص است ) ـ همزه مضموم، ماقبل مفتوح، مثل : رَءُفٌ ـ يکْلَؤکُم ـ تَوُزُّهُمْ ـ همزه مضموم، ماقبل مکسور، مثل : اَنبِئُونى ـ مَستهزِؤُنَ ـ لِيواطِؤا ( در اين قسم وجه ديگرى از طريق اخفش آمده و آن ابدال به ياء خالص است و از حمزه حذف همزه و ضم، ماقبل آن، ) ـ همزه مضموم، ماقبل مضموم مثل : بِرُؤسِکُم . تخفيف همزه در وقف بر اين هفت شکل اخير . تسهيل (بين بين) قول واحد است.

 

تبصره :

 

گاهى همزه در اصول و بنا در وسط کلمه واقع شده، مثل : سَأََلَ ـ رَءُفٌ ـ يئِسَ ـ قاعده تخفيف آن در وقف مسلم است، ولى اگر همزه بوسيله بعضى حروف زائده در وسط کلمه واقع شود، مانند هااَنْتُم ـ يا ادَمُ ـ لِاَبَوَيهِ ـ لَاَنتُم ـ ءَانتُم ـ وَ اَوْحى ـ فَاُوارِى ـ سَأوُريکُم ـ کَاَنَّهُم که انفصال اين حروف به اصل کلمه صدمه اى نمى زند، در وقف بر اينها دو وجه است : تحقيق، نظر به اصل که همزه در اول کلمه بوده، و اجراى قواعد تخفيف نظر به وضع موجود .در کلمات اَلَّذيِ اؤتُمِنَ ـ يا صالِحُ اِئتِنا ـ اِلى الْهُِديَ ائتِنا ـ لِقاءَنَا ائتِ ـ يقُول ائذَن چون امکان وقف بر کلمه قبل از همزه است، فقط تحقيق را صحيح دانسته است .

 

در ياءات اضافه (ضمير متکلم)

 

ـ ياء ضمير متکلم که بعدش همزه قطع مفتوح آمده، در مَعى ابداً (توبه) مَعى اَو رَحِمَنا (ملک) را حمزه به سکون ى خوانده است . 
ـ ياءات ضمير متکلم که بعدش همزه قطع مکسور باشد، 11 مورد : اُمّى اِلهَينِ (مائده) اِنْ اَجرى اِلّا عَلى (يونس ـ دو موضع هود ـ سبا ـ 5 موضع در شعرا)يدى اِلَيکَ (مائدهحمزه تماماً را به سکون ى خوانده است . 
ـ در ياءات ضمير متکلم که به همزه قطع مضموم رسيده باشد با حفص اختلافى ندارد 
ـ در ياءات ضمير متکلم که بعدش همزه وصل با ل تعريف (ال) آمده، 14 مکان آنها را حمزه به سکون ى خوانده، و حفص عَهديِ الظّالِمين (بقره) با او موافقت کرده : قُلْ لِعبادِى الَّذينَ (ابراهيم) ـ يا عِبادى الَّذين ءامنُوا (عنکبوت) ـ قُل يا عبادى الّذينَ اَسرَفُوا (زمر) ـ اِن اَرادَنى اللهُ بِضُرٍّ (زمر) ـ عباديِ الصّالحونَ (انبياء) ـ مَسَّنى الضُّر (انبياء) عبادى الشَّکُورُ (سبا) عَهدِى الظّالمينَ (بقره) رَبِّى الَّذى يحيى (بقره)، ءاتنِيى الکِتابُ (مريم) ءاياتِى الّذينَ (اعراف) حَرَّم رَبّى الفَواحشَ (اعراف) ان اَهلَکَنِى اللهُ (ملک) مَسَّنى الشَّيطانُ (ص) و در غير اين چهاردهمورد آنها را به فتح ى خواند است . مثل : وَ ما مَسَّنِى السَّوءُ (اعراف) مَسَّنِى الکِبَرُ (حجر)
ـ ياء ضمير متکلم که بعد آن همزه وصل بدون ل تعريف آمد، با حفص فرقى ندارد . 
ـ وقتى بعد از ياء ضمير متکلم حرف ديگرى غير از همزه باشد : وَجهى (آل عمران ـ انعام) بَيتِى : (نوح ـ بقره ـ حج) لِى (طه ـ ص دو موضع ـ کافران ـ نحل ـ يس ـ ابراهيم) مَعِى : (اعراف ـ توبه ـ سه موضع کهف ـ انبياء ـ دو موضع شعرا ـ قصص) تمامى اين 21 موضع را حمزه به سکون ى خوانده است .

 

ياءات زوائد :

 

رَبَّنا ءَتَقَبَّل دُعاءِ (ابراهيم) باثبات ى در وصل اَتُمِدّوُنَنِ (نمل) را باثبات ى در هر حال . و فَماءَ اتِينِ اللهُ خير (نمل) را به حذف ى در هر حال خوانده است

 



:: بازدید از این مطلب : 197
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها

اصول قرائت خلف العاشر

امام ابومحمد خلف بن هشام البزاز البغدادى (150 ـ 229 هـ ق) در شمار يکى از راويان حمزه بن حبيب از او نام برديم . او در سيزده سالگى حافظ قرآن بوده است .گويند او از قرائت حمزه جز در صد و بيست مورد پيروى مى کرد، مهمترين خصيصه او اين است که با حمزه در برخى وجوه قراءت به مخالفت برخاست، بنابراين خود عامل به قراءت و فردى صاحب نظر بوده .راويان او : 1 ـ ابويعقوب اسحق بن ابراهيم الوراق المروزى (م 286 هـ ق) 2 ـ ابوالحسن ادريس بن عبدالکريم حداد البغدادى (م 292 هـ ق) که هر دو از خلف مباشره قراءة را اخذ کرده اند .

 

بسمله :

 

در ابتداى به قراءت از اول سوره ها (جز توبه) بسم الله را خوانده، و همچنين مانند همه قراء در وصل آخر سوره ناس به اول فاتحه بسم الله را گفته، ولى در بين دو سوره آخر سوره آخر سوره را به اول سوره بعدى فقط بدون بسم الله وصل نموده است، و در سوره هاى چهارگانه الزهر (بين مدثر و قيامه ـ انفطار و مطففين ـ فجر و بلد ـ عصر و همزه) با سکت دو سوره را بدون بسم الله بهم وصل نموده است

 

مد :

 

خلف مد منفصل و متصل را به توسط و مد لازم را به اشباع قراءت کرده است .

 

هاء ضمير

 

اَرْجِهْ (اعراف ـ شعرا) فَاَلْقِهْ (نمل) بکسر هـ و صله در آنها اَرجِهِى ـ فَاَلِقِهى ودر يتَّقهِ (نور) و يرضهُ لکم (زمر) به صله هـ در آنها يتَّقهى ـ يرضَهُو خوانده است . و هاء فِيه مُهاناً (فرقان) را به قصر هـ، و در ما اَنسانِيهُ (کهف) عَلَيهُ الله (فتح) به کسر هـ درهر دو . و در وصل کلماتىمثل يوَفّيهم اللهُ ـ قُلُوبِهُمُ العِجْلَ ـ قَتْلِهُمُ الاَنبياءَ که قبل از ضمير (هم) مکسور، يا ياء ساکنه باشد هـ ضمير را مضموم خوانده است، البته در حالت وصلى . ولى در وقف بر آن به کسر هـ و سکون م قراءت اوست .

 

همزه ها

 

کلمه ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) و ءَاِنَّکُم لَتَأتُِونَ (اعراف ـ عنکبوت) ءَاِنَّ لَنالَاَجْراً (اعراف) با همزه استفهام و تحقيق هر دو همزه، و کلمه هُزءاً ـ کُفؤاً را خلف به همزه با سکون قبل آن، و کلمه رَؤف را ـ رَؤُف خوانده است . در کلمه ءَاَعجَمِى (فصلت) با تحقيق دو همزه، و يضاهُون(توبه) را به ضم هـ و حذف همزه و کلمه اَلذّيب (يوسف) را به ابدال همزه به ى و ياجُوج و ماجُوج (کهف ـ انبيا) را به ابدال همزه به الف . فعل امر مشتق از سؤال . مانند : سَلْ ـ فَسَلْ ـ وَسَلُوا ـ فَسَلُو ـ فَسَلُوهُنَّ در هر حال با حذف همزه عين الفعل و نقل حرکت آن به س (مثل کسائي) خوانده است .

 

سکت

 

به روايت ادريس به خلف عنه، سکت بر ساکن غير حروف مدى وقتى قبل از همزه، در يک کلمه يا دو کلمه باشد از خلف است، مثل : اَلْاَنْهارَ ـ اَلاخِرَةُ ـ يسْئَمُونَ ـ مَنْ امَنَ ـ قَداَفلَحَ ـ شيئ .و در عِوَجا قَيماً (کهف) مرقدنا هذا (يس) من راق (قيامه) بل ران (تطفيف) به ترک سکت، و ادغام نون من و ل بل در راء بعد قراءت خلف است .

 

انتخاب حرکت براى رفع التقاء ساکنين

 

اگر ماقبل افعالى که همزه وصل در ابتداى آنها به ضم خوانده مى شود . حرف ساکين باشد مثل مَنْ اُضطرَّ خلف براى رفع التقاء ساکنين ساکن ماقبل را به ضم خوانده مثل: اَنْ اعْبُدُ اللهَ ـ فَمَنُ اضْطُرَّ ـ اَوُ اخْرُجُوا ـ فَتِيلانُ انظُر ـ اَوُ انْقُص .

 

ادغامات

 

خلف ذال اذ را فقط در ت و دال ادغام کرده، اِذْ تَّخْلُقُ ـ اذ دَّخَلُوا و ذال ساکنه را در ت عُذتُّ (غافر ـ دخان) فَنَبَذتُّها (طه) وَاتَّخَذتَ ـ اَخَذّتُم و ساير صيغ آن ادغام کرده خلف دال قد را در حروف هشتگانه ( ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ ) مانند : قَد جّاءَکُم ـ لقَد ذَّرأنا ـ لَقَد زَّينَّا ـ قَد سَّمِعَ ـ قَد شَّفَعَها ـ لَقَدْ صَّرَّفنا ـ لَقدْ ضَّرَبْنا ـ فَقَدْ ظلَمَ .همچنين خلف دال ملفوظه از کهيعص را در ذال ذکر و دال را در ثاء مَن يرد ثّوابَ (آل عمران دو موضع) ادغام نموده است .خلف تاء تَانيث را نزد ثِ اظهار، در پنج حرف (ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ظ) ادغام کرده است مانند : نَضِجَتْ جُّلُودُهم ـ خَبَتْ زِّدناهُم ـ اَنْبَتَتْ سَّبْعَ ـ حَصِرَتْ صّدورِهِم ـ کانَتْ ظّالِمَةً .و باء در ميم يعذِّب مَّن يشاءُ (آخر بقره) و نون را در واو يس و القرآن و ن و القلم ادغام کرده . و در اِرکَب مَعَنَا (هود) به اظهار خوانده است . وَ يلهَث ذلِکَ (اعراف) را ادغام کرده است . ل ـ هل ـ و بل را در هيچيک از حروف هشتگانه ادغام نکرده است . و ث را در ت اُورِِثْتُمُوها (اعراف ـ زخرف) لَبِثْتَ ـ لَبِثْتُم و صيغه هاى ديگر آن ادغام نکرده است . در الم نَخْلُقْکُّم (مرسلات) را مثل همهقراء به دو وجه (ناقص و کامل) ادغام کرده است . خلف هاء سکت را در دو مورد لَمْ يتَسَنَّه (بقره 258) فَبِهديهُمُ اقْتَدِه (انعام 89) در وصل به حذف، و در وقف به اثبات خوانده، ولى در 7 مورد ديگر (6 موضع در حاقه و يک موضع قارعه) را به اثبات هاء سکت، در وقف و وصل قراءت کرده است .

 

اشمام خلط حرف به حرف

 

خلف مانند (حمزه و کسائى ـ رويس) تمام صادهائى که ساکن بوده و قبل از دال واقع شده اند، اشمام کرده است، مثل : مَنْ اَصْدَقُ ـ يصْدِفونَ ـ تَصْدِيةً ـ تَصديقَ ـ فَاصْدَعْ ـ قَصْدُ السّبيل ـ يصْدِرَ الرِِعاءُ .خلف مانند (کسائى ـ نافع ـ ابن عامر ـ ابوعمرو ـ يعقوب) مضارع فعل حَسِبَ را هم به کسر س يحْسَِبُهُمْ وَ لاتَحسِبَنَّ و کلمه بُيوت را (مانند شعبه ـ قالون ـ حمزه ـ کسائى ـ ابن کثير ـ ابن عامر) به کسر باء بِيوت خوانده است .

 

فتح و اماله

 

خلف کليه الفاتى که منقلب از ياء باشد در اسم يا فعل، مثل الهُدى ـ سَعى ـ اَتى در وصل يا وقف اماله کبرى نموده است . کلمات منقلب از ياء در اسماء به تثنيه آن شناخته مى شود : فَتى فَتيانِ ـ مَولى مَوليانِ ـ صَفا صَفوانِ ـ عَصا عَصَوانِ .و در افعال وقتى اسناد به متکلم يا مخاطب داده شود اگر ياء ظاهر شد يائى است . مثل : رَمى رَمَيتُ ـ اِشتَرى اِشتَرَيتُ که در اين صورت اماله لازم مى آيد . واگر واو ظاهر شد، مثل، دَعا دَعَوتُ عَلا عَلَوتَ واوى بوده و اماله آن جايز نيست . ولى خلف القُوُى ـ الرّبا ـ اَلضُّحى هر جا بيايند . اَوْکِلاهُما را اماله کرده است . وهر گاه کلمات واوى از سه حرف اضافه تر شوند، مثل : يرضى ـ تَزَکّى ـ زَکَّيها ـ اَنجاهُ ـ يدْعى ـ تُتْلى ـ تَجْلى ـ اِعتَدى ـ اِسْتَعلى ـ به سبب اين زياده مثل يائى شده و اماله مى شوند .

 

تبصره :

 

موسى ـ عيسى ـ يحيى اگر چه اعجمى هستند ولى به علت کثرت استعمال و ديگر اينکه در مصاحف به ى نوشته شده اند اماله مى شوند . کليه الفاتى که در تأنيث بر پنج وزن فُعلى ـ فِعلى ـ فَعلى ـ فُعالى ـ فَعالى مانند : القُصوى ـ الدُّنيا ـ اِحدى ـ ضيزى ـ اَلمَوتى ـ التَّقوى ـ سُکارى ـ کُسالى ـ يتامى ـ نَصارى به قراءت خلف هم اماله مى شوند . تمام الفاتى که در آخر کلمه به ياء نوشته شده باشد، اگر چه اصلى بودن آن مجهول باشد، در اسماء يا افعال، مثل : اَنّى (استفهاميهمَتى ـ بَلى ـ عَسى يا حَسرَتى ـ يا اَسَفى، يا اينکه منقلب از واو باشد، مثل اَلقُوى ـ الضُّحى ـ ضُحيها در اماله وارد هستند، مگر در پنج مورد آن که باتفاق در آن اماله نيامده است و خلف هم آنها را به فتح خوانده : لَدى ـ اِلى ـ حَتّى ـ عَلى ـ مازَکى.اماله الفات در آخر کلمه از فواصل آيات سوره هاى يازده گانه (طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق) به هر تقدير واوى يا يائى باشند، اصلى يا زائده در اسماء يا افعال، از خلف هم مى باشد .

 

استثناء

 

دَحيها (نازعات) تَلَيها ـ طَيحها (شمس) اِذا سَجى (ضحي)، و ديگر اينکه الف کلمه آخر آيه مبدله از تنوين باشد، مثل هَمْساً ـ اَمْتاً ـ ضَنکاً ـ نَسْفاً .خلف کلمات خَطايا ـ خَطاياکُم ـ خَطايانا (هر جا باشد) و قَد هدانِ (انعام) و مَن عَصانى (ابراهيم) انسانيهِ (کهف) وَ اتينِى (مريم ـ نمل) اَوصانى (مريم) مَحياهُم (جاثيه) را به فتح خوانده است . کلمه اَحْيا ( هر جا باشد ) رافقط وقتى قرين به و باشد مثل : اَماتَ وَ اَحيا (نجم) نَمُوتُ و نَحيا (جاثيه مؤمنون) اماله نموده است، ولى وقتى قرين به ف، فَاَحيا به يا به ثُمَّ ثُمَّ اَحياهم، يا مجرد باشد اَحيا به فتح خوانده است (مثل حمزه)و کلمات هُدى (بقره ـ طه) مَثواى (يوسف) مَحياى (انعام) رُؤيا وقتى بدون ال باشد (يوسف) و کلمه کَمِشکاةٍ (نور) مَرضاتى ـ مَرضات (هرجا باشد) و حُقَّ تُقاتِهِ (آل عمران ـ 102) تماماٌ به فتح خوانده است . ولى تَتَّقِوا مِنْهُم تُقيةً (آل عمران ـ 28) را به امالهقراءت کرده است و همنچنين کلمات مَثْواهُم ـ مَثْواکُم ـ مَثواهُ را اماله کرده است .و کلمه رَءا هر جا قبل از متحرک باشد ( در هفت موضع ) مثل : رَءاکَوکَباً (انعام) رَءَاَيدِيهُم (هود) رَءا برهانَ (يوسف) و بقيه، همچنين رَءَاکَ (انبيارَءَاها تَهتَزُّ (انعام) رَءاهُ (نمل) و غيره که قبل از ضمير واقع شده اماله راء و همزه با هم، قراءت خلف است . و در وصل به کلمه بعد، مثل : رَءَالقَمَرَ ـ رَءَالشَّمسَ (انعام) رَءَالَّذِينَ (نمل دو موضع) و بقيه اماله راء فقط در آنها، از خلف است . و اماله راء بدون اماله همزه در وصل و وقف تَراءَ الجَمعانِ (شعرا) از خلف مى باشد ف و در کلمه نَئا (اسراء ـ فصلت) اماله ن و همزه با هم قراءت خلف است . و ديگر اماله کلمه اَلتَّوريةَ ـ اتِيکَ و عين الفعل ماضى ثلاثى شاءَ ـ جاءَ ـ رانَ، از خلف مى باشد، و الف واقعه بين دو راء که اول مفتوح و دومى مجرور باشد، مثل الاَبرارِ ـ القَرارِ ـ الاَشرارِ را خلف به اماله آن که ملازمه با اماله رِ هم دارد مبادرت کرده است .

 

تبصره :

 

الفى که به لحاظ کسره راء بعدش اماله مى شود، در وقف آن که کسره به سکون بدل مى شود، اماله يا تقليل به قوت خود باقى مى ماند . و در حروف مقطعه قرانى ـ اماله راء در الر ـ المر ـ و اماله ياء فقط در کهيعص و اماله طا و ها در طه، و اماله حاء در حم و ياء در يس و طاء در طسم ( شعرا و قصص ) و طس (نمل) از خلف است .

 

وقف بر مرسوم الخط :

 

وقف بر اَيا و ما در اَياً ما تَدعُوا (اسراء) را صحيح مى داند . در ياءات اضافه : عَهْدِيَ الظّالمينَ (بقره) به فتح ى خوانده و بَيتِى (بقره ـ حج ـ نوح) وَجهِى (آل عمران ـ انعا) يدِى اِلَيکَ ـ اُمِّى اِلهَينِ (مائده) و اَجْرى اِلّا (در مواضع نه گانه) يا عبادِيَ الَّذينَ (عنکبوت ـ زمر) را خلف بهسکون ى خوانده است . کلمه لِى را در لِى فيها (طه) ما کان لِى (ابراهيم ـ صوَلِى نَعجَةٌ (ص) وَلِى دِينِ (کافرون) مالِى لا (نمل ـ يس) تماماً به سکون ى خوانده است . و کلمه مَعى در تمام مواضع يازده گانه اش به قراءت خلف به سکون ى مى باشد .

 

ياءات زوائد :

 

فَما ءاتَينِ (نمل) را به حذف ى در هر حال خوانده است

 



:: بازدید از این مطلب : 197
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها

اصول قرائت عاصم

امام القراءة عاصم بن بهدلة ابى النجود الاسدى ( م 127 هـ ق )از چهار نفر قراء کوفى عاصم مقام اول را دارد، او شيخ القراء کوفه بوده، و از نظر صوت قرآن نيز مقام والايى داشته . عاصم از تابعين بوده و محضر بيست و چهار نفر از صحابه را درک، و احاديث بسيارى روايت کرده است . جمعى از مترجمان احوال مانند صاحب اعيان الشيعه او را شيعى دانسته است .عاصم قراءت خود را از ابى عبدالرحمن السُّلمى، و او از حضرت امام على بن ابيطالب (ع) اخذ نموده است، و چون سند قراءت او با يک واسطه به مولاى متقيان على (ع) مى رسد، علما و فقهاى شيعه قراءت او را بر ديگران ترجيح داده اند . دو راوى که قراءت را در نزد شخص عاصم فرا گرفته اند : 
ـ ابوبکر شعبة بن عياش بن سالم کوفى ( 95 ـ 193 هـ ق ) . 
ـ ابوعمرو حفص بن سليمان بن مغيره اسدى کوفى ( 90 ـ 180 هـ ق ) شاطبى و اکثر مؤلفين شعبه را مقدم داشته اند . والدانى صاحب تيسير، حفص را داناترين مردم به قراءت عاصم شناخته است . و چون رسم الخط قرآن کريم به روايت او از عاصم نوشته شده، دانستن اصول قراءة او مقدم بر ديگران ذکر مى شود . و اصول قراءت قراء ديگر اگر با حفص اختلافى داشته بيان گرديده است .

 

بسمله :

 

عاصم مثل همه قراء در ابتداى قراءت از اول هر سوره بسم الله را خوانده، غير از توبه که بدون بسم الله نازل شده، و اختلاف قراء هنگام ورود از سوره اى به سوره ديگر است، که عاصم هم مانند کسائى و ابن کثير و ابوجعفر و نافع ( بروايت قالون ) براى فصل بين دو سوره آنرا خوانده است .

 

ضمائر :

 

کلمات عَلَيهِم ـ اِلَيهِم ـ لَدَيهِم ـ فيهِم ـ عَلَيهِما ـ عَلَيهِنَّ ـ فيهِنَّ و آنچه مانند اينهاست در هاء ضمير جمع يا تثنيه که قبل از آنها ياء ساکنه يا کسره باشد، همچنين اگر ياء آنها حذف شده باشد مثل : اِن يأتِهِم فَاسْتَفْتِهِم ( عارض به جزم يا بناء ) عاصم به کسرهاء در وصل به ضم عَلَيهِمُ الّذِلَة ـ قُلُوبِهِمُ العِجْلَ ـ يوفِّيهِمُ الله خوانده است . و هاء ضمير ماقبل ساکن که بعد آن متحرک باشد، مثل فيهِ هُديً ـ عَقَلوُهُ وَهُم به قصر يعنى ترک صله خوانده، فقط حفص فيهِ مُهاناً را با صله و شعبه به ترک صله خوانده است . و وقتى بين دو متحرک واقع شود، حرکت آنرا با صله خوانده است، مانند : صاحِبُهُ ـ وَهُوَ ـ اَماتهُ فَاَقبَرهُ ـ يؤَدِِّهِ اِليکَ، کلمه اَرْجِه ( اعراف ـ شعرا ) فَاَلقِه اِليهِم ( نمل ) به سکون هاء و در يتَّقهِ ( نور ) به سکون ق و قصر هـ و روايت شعبه به کسر ق و سکون هـ يتَّقِه مى باشد . و عاصم يرضَهُ لَکُم ( زمر ) را به قصر هاء ضمير خوانده، و کلمات يؤَِدّه ( دو موضع آل عمران ) نُوَلّه و نُصْلِه ( نساء 115 ) نؤتِه ( دو موضع آل عمران 145 ) و ( يک موضع شورى 20 ) را به روايت شعبه، عاصم به سکون هاء ضمير خوانده است . کلمه اَنسانِيهُ ( کهف 63 ) روايت حفص به ضم هاء و اختلاس آن است، و در کلمه عَلَيهُ اللهَ ( فتح 10 ) که مابعد هاء ضمير ساکن است نيز روايت حفص به ضم هاء بدون اشباع، و در هر دو مورد روايت شعبه از عاصم، به کسر هاء ضمير و اختلاس کسره آنست .

 

همزه :

 

قراءت عاصم جز در مواردى که ذيلاً بيان مى شود به تحقيق همزه استچه همزه مفرده يا مزدوج باشد. به روايت شعبه، عاصم همزه اول کلمه لُؤلُؤ و همزه کلمه مُؤصَدة را به ابدال خوانده است . و او بروايت حفص کلمات هُزُواً و کُفُواً را در هر حال به ابدال به واو، و به روايت شعبه دروصل يا وقف باهمزه خوانده است هُزءْاً و کُفْواً. کلمه رؤف( بر وزن فَعُول ) را عاصم به روايت حفص به اشباع ضمه، و به روايت شعبه رَءُف ( بروزن فَعُل ) خوانده است . کلمه بِئسَ الإسْمُ الفُسُوقُ ( حجرات 10 ) عاصم مثل همه قراء براى رهائى از التقاء ساکنين، به لام تعريف مکسور و حذف همزه وصل اسم بِئسَ لِسمُ الفُسُوقُ قرائت کرده و براى ابتدا از کلمه الاسم به دو وجه: باهمزه وصل مفتوح ولام مکسور اَلِسمُ، يا ابتدا به لام مکسور لِسمُ .کلمه ءامَنتُم را که در سه سوره ( اعراف ـ طه ـ شعرا ) آمده، ميدانيم که اصل آن با سه همزه ءَاَءمَنتُم بوده است، در قراءت تمامى قراء همزه سوم را بدل به الف ءَامَنتُم و اين کلمه را به روايت حفص با حذف همزه اول امَنْتُمْ وبه روايت شعبه با تحقى دو همزه ءامَنْتُمْ خوانده شده . کلمه ءَاَعجَمِيٌ ( فصّلت ) را به روايت شعبه با دو همزه محققه، و به روايت حفص به تحقيق همزه اول و تسهيل دوم خوانده است . کلمه ءَاِنَّکُم لَتَأتون ( اعراف 80 ـ عنکبوت 27 ) و ءَاِنَّ لنَا لاَجراً ( اعراف ـ 113 ) و ءَاِنَّا لَمُغرَمُونَ ( واقعه 66 ) وَءَاَنْ کانَ ذامالٍ ( قلم ـ 14 ) به روايت حفص با يک همزه، و به روايت شعبه با اضافه کردن همزه استفهام و تحقيق هر دو همزه خوانده است . به روايت شعبه کلمه مُرجَئُون ( توبه ـ 106 ) و تُرجِيءُ ( احزاب 51 ) باضافه همزه مضمومه بعد از ج، و حفص بدون همزه در آنها خوانده است مُرْجَوْنَ ـ تُرْجى . و کلمه بئيسٍ ( اعراف 165 ) را شعبه بخلف عنه بَيئَسٍ، وَجاءَنا ( زخرف 37 ) را جاءَنا و همزه قطع اَلْسّاعَةُ اَدْخِلوا ( غافر 45 ) را به همزه وصل و در ابتداء به ضم همزه خوانده است . وقتى همزه وصل بين همزه استفهام و لام تعريف واقع شود، و اين در شش موضع از قرآن کريم ديده مى شود : ءالذکرين ( دو موضع انعام 143 ـ 144 ) ءآلئنَ ( دو موضع يونس 51 ـ 91 ) ءاللهُ ( يونس 59، نمل 59 ) در اين سه کلمه همزه وصل در لفظ و کتابت حذف نگشته، و براى اداء آن تمامى قراء دو وجه را جايز مى دانند : 1 ـ تسهيل همزه دوّم ـ 2 ـ ابدال آن بهالف با اشباع مد لازم پديد آمده براى فصل بين دو ساکن . ( وجه ابدال ارجح است ) و عاصم هيچگاه الف فصل بين دوهمزه داخل نکرده است . عاصم کلمات ضيزى ( نجم 22 ) بادِيَ ( هود ) و ضياء هر جا باشد، وَالبَرِيةِ ( دو موضع بينه ) را به ابدال همزه به ياء خوانده . و کلمه اَلنَّبِيّْ وَالنَّبُوَّة و بقيه مشتقات آنرا به ابدال و ادغام خوانده است . و در کلماتى که نقل و حذف يا سکت در سکون قبل از همزه به قراءت قراء ديگر صحيح است عاصم به آن عمل نکرده است .

 

سکت :

 

روايت حفص از عاصم از طريق شاطبيه سکت در چهار موضع از ايات آمده، و آنها عبارتند از 1 ـ عِوَجاً قيماً ( کهف 1 ) 2 ـ مرقدنا هذا ( يس : 5 ) من راق ( قيامت 21 ) بلّ ران ( مطففين13 ) . ولى شعبه در هر چهار مورد فوق بدون سکت، به ادغام ن من و ل بل در راء بعد خوانده است . و 9 مورد هاء، سکت که در کتابت قرآن نشانه آن سکونى است که روى آن گذارده شد، عاصم در حال وصل يا وقف آنرا خوانده است .

 

مد :

 

در طريق شاطبيه براى عاصم مقدار کشش را در مدهاى متصل و منفصل توسط ( چهار حرکت ) قيد شده است . و در طيبة النشر، در منفصل آن روايت شعبه به توسط و فوق توسط و روايت حفص بر سه وجه ـ قصر ـ توسط ـ فوق توسط براى عاصم وارد شده است، و مقدار کشش در مدهاى لازم نزد عاصم مثل ساير قراء ، شش حرکت است، و مقدار کشش در مد عارض به سکون را عاصم مثل همه قراء به سه وجه خوانده است : قصر، ( توجه باصلتوسط، ( به سبب سکون موجود ) اشباع، ( بدون توجه به عارضى بودن سکون ) .

 

مدلين :

 

وقتى سکون روى حرفى پس از حرف لين براى وقف بيايد، مقدار کشش آن سه وجه : قصر و توسط، طول است، و در حرف مقطعه عين ( مريم ـ شورى ) از نظر شاطبيه براى عاصم دو وجه : توسط و اشباع صحيح است، و در طريق شاطبيه براى همه قراء سه وجه مذکور صحيح است .

 

ادغامات :

 

عاصم ادغام کبير بطور کلى ندارد، مگر در کلمات مَدَّ ـ تَأمُرُونَنى ـ مَکَّنّى ـ دابَّة که در اصل مَدَدَ ـ تأمُرُونَنى ـ مَکّنِنى ـ دابِبَة بوده اند، و طبق قواعد صرفى براى آسانى در تلفظ ادغام کبير انجام گرفته است . و در مالک لاتأمَنّا ( يوسف ) عاصم به ادغام با اشمام خوانده . عاصم به ادغام متماثلين و متجانسين ـ طبق قاعده و طريقه قراء ديگر عمل کرده ولى در ادغام متقاربين ممسک بوده، فقط در چند مورد عمل کرده : 
ـ ادغام ذال ساکنى که بعد از خ قرار گرفته در تاء، اَخَذتُم ـ لَتَّخَذتَ که آنرا عاصم به روايت حفص به اظهار و به روايت شعبه به ادغام خوانده است . 
ـ حرف لام ساکن در راء که عاصم، مانند همه قراء به ادغام خوانده است، مثل قُلْ رَبّى ـ بَلْ رَّفَعَهُ اللهُ و در بَلْ رَانَ ( مطففين 13 ) شعبه به ادغام و روايت حفص به اظهار با سکت ( طريق شاطبيه ) . و از طريق طيبة النشر به دو وجه : ادغام و اظهار با سکت ذکر شده استدر طريق شاطبيه، حفص نون را در واو يس و القرآن، و ن و القلم ادغام نکرده ولى نزد شبعه ادغام آنها صحيح است، ولى در طريق طيبة النشر قراءت عاصم دو وجه اظهار و ادغام نقل شده است . عاصم يلهَثْ ذلکَ ( اعراف 176 ) وَاِرْکَب مَعَنا ( هود 42 ) و نون را در م طسم ادغام کرده است . عاصم نون ساکنه و تنوين را نزد شش حرف حلقى اظهار نموده است، و در دو حرف ( ل ـ ر ) بلاغنه ادغام کرده و در چهار حرف ديگر ( يمونادغام با غنه نموده است، ولى اگر نون ساکنه با ياء يا واو، در کلمه واحده قرار گيرد ؛ مثل دنيا ـ بنيان ـ صنوان ـ قنوان به اظهار خوانده است . و نون ساکنه و تنوين را در نزد ب قلب به م و با غنه و اخفاء قراءت کرده است، و در ما بقى حروف به اخفاء با غنه خوانده است .

ميم جمع :

عاصم ميم جمعى را به سکون خوانده، مثل عَلَيهِم غَيرِِ ـ عَلَيکُمْ اَنْفُسَکُمْ در وصل يا وقف . و در وصل آن اگر بعد از ميم جمعى ساکن باشد، آنرا بدون صله به ضم خوانده، عَلَيکُمُ الصّيامَ ـ مِنْهُمُ الَّذِينَ و هر گاه، به ضمير قرين شده صله واوى آورده ( مثل همه قراء ) اَنُلْزِمُکُمُوهافَاتَّخَذْتُمُوهُم ـ فَاِذا دَخَلتُمُوهُ .

 

اماله :

 

عاصم به روايت حفص در تمام قرآن ( در هر دو طريق ) فقط کلمه مَجريها را در قال ارکَبُوا فيها بِسمِ الله مَجرِيها وَ مُرسيها ( هود 41 ) به اماله راء و الف بعد از آن خوانده و به روايت شعبه اين کلمه مُجريها و بدون اماله يعنى به فتح خوانده است . به روايت شعبه عاصم در کلمات ذيل اماله کرده است و هيچيک از آنها به روايت حفص نيست . 
ـ کلمه اَدرَيکَ در سيزده موضع و کلمه اَدْريکُمْ ( يونس 16 ) 
ـ در چهار کلمه رَمى ( انفال 17 ) اَعْمى ( اسراء 72 ) سُويً در وقف ( طه 58 ) و سُديً در وقف ( قيامه 36 ) 
ـ کلمه رانَ در بَل ران عَلى قُلُوبِهِم ( مطففين 14 ) به ا ماله راء و الف . 
ـ کلمه هارٍ در عَلى شَفا جرفٍ هارٍ ( توبه 109 ) به ا ماله الف . 
ـ کلمه نَئا در اَعرَضَ وَ نَئا بجانِبِهِ ( اسراء 83 ) به ا ماله الف بعد از همزه و همين کلمه در فصلت آيه 50 به فتح روايت شده . 
ـ کلمه رَءا در هفت موضع ( انعام 76 ـ هود 70 ـ يوسف 24 و 28 ـ طه 10 ـ نجم 11 ـ 18 ) و کلمه رَءاکَ ( انبياء 36 ) . رَءاها ( نمل 10 )، رَءاهُ ( قصص 31 ) در تمام موارد ياد شده اماله راء و همزه با هم، و در کلمات رَءَا القَمَرَ ـ رَءَا الشَّمسَ ( انعام 77 و 78 ) رَءَالّذِينَ ظَلَمِوا ـ رَءَالّذينَاَشرَکُوا ( نحل 85 و 86 ) رَءَا المُجرمُونَ ( کهف 53 ) رَءَا المُومِنُونَ ( احزاب 22 ) به هنگام وصل کلمه رَءَا به مابعد به اماله راء فقط . تبصره : کلمه بَلى در هر جاى قرآن براى عاصم تنها به فتح است، ولى در طيبة النشر روايت شعبه به دو وجه صحيح ذکر شده . 
ـ در حروف مقطعه قرآن، اماله حرف راء از الر ( يونس ـ هود ـ يوسف ـ ابراهيم ـ حجر ) و المر ( رعد )، اماله هاء و ياء از کهيعص ( مريم )، اماله حروف طاءِ و هاء از ( طه )، اماله ياء از يس، اماله طاء از طسم ( شعرا ـ قصص ) و از طس ( نمل ) اماله حاء از حم ( مؤمن ـ فصلت ـ شورى ـ زخرف ـ دخان ـ جاثيه - احقاف ) .

 

تَرقيق و تفخيم :

 

تفخيم و ترقيق نام کيفيتى است که در نتيجه بلندى طلبى حروف مفخمه و مستعليه يا پستى طلبى حروف مرققه، مستفله به وجود مى آيد . کل حروف هجا از اين نظر بر سه قسمند : قسم اول هفت حرف استعلاء : ( طاء ـ ضاد ـ صاد ـ طاء ـ قاف ـ غين ـ خاء ) که در تمامى حالات تفخيم مى شوند . و به لحاظ نوع حرکت و قوت تفخيم با يکديگر متفاوتند .قسم دوم حروف مستفله : بقيه حروف، در تمامى حالات متحرک به هر حرکت که باشند، ترفيق مى گردند، فقط حرف الف و لام لفظ جلاله و راء از اين تقسيم بيرون و تابع قواعد خود هستند . قسم سوم : الف ماقبل مفتوح، لام لفظ جلاله، حرف راء است که گاهى تفخيم، و گاهى ترقيق مى شوند .

 

در راءات :

 

راء به سبب محل اداء آن و برترى صفات و قوت آن بر ضعف، تفخيم برايش اصل و ترقيق عارضى آن محسوب مى شود . راء در اصل مفخم، و به لحاظ سه عامل : کسره، ياء و اماله موجب ترقيق آن فراهم مى شود .راء اگر مفتوح يا مضموم باشد تفخيم ميشود، چه در اول کلمه ( رَبَّنا ـ رُعْباً ) چه در وسط کلمه ( تَمْرَحُونَ ـ تَعرُجُ ) چه در آخر کلمه ( نَظَرَ ـ يشْکُرُ ) و در چهار مورد ترقيق مى شود : الف ـ راء خود مکسور باشد، رِِزْقاً ـ قَرِيبٌ ـ وَالوَترِِ ـ ذَرِِالّذِينَ ـتَحْرِِصُ .ب ـ راء ساکن، ماقبل مکسور ( به کسره لازم ) فِرْعُونَ ـ مِريةً ـ اُحْصِرِتُمْ . و در دو مورد، يکى آنکه راء ساکن ماقبل مکسور، قبل از حرف استعلا در يک کلمه قرار گيرد، فِرْقَةٍ ـ اِرصاداً . دوم آنکه کسره ماقبل راء ذاتى نبوده و عَرَضى و متصل بدان باشد، اِرتَدوا ـ اِرکَعُوا ـ اِرجعوا ( هنگام ابتداء به آنها ) اَلّذى ارْتَضى ـ رَبِّ ارْجِعُونِ که کسره آنها اصلى ولى در دو کلمه قرار گرفته اند . اَمِ ارْتابُوا ـ لِمَنِ ارِْتَضى ـ اِنِ ارْتَبْتُم، که کسره ماقبل عارضى و هم منفصل است، در تمام موارد ياد شده راء تفخيم مى شودج ـ در وقف بر رائى که ماقبل آن مکسور باشد، سِحْر ـ ذِکْر ـ شِعْر، در اين حالت اگر ساکن ماقبل حرف استعلا باشد، مثل : مِصْر ـ قِطْر، دو وجه ترقيق و تفخيم جايز است، در مِصر تفخيم و در قِطر ترقيق اولى است . د ـ راء ساکنى که ماقبلش ياء مدى باشد ف مانند بصير ـ نَذير ـ خبير ـ در وقف ترقيق مى شود همچنين اگر ماقبل راء ساکن حرف لين و ماقبلش حرف استعلاى مفتوح باشد، تغييرى در ترقيق راء نمى دهد . خَير ـ غَير .

در لامات :

 

حرف لام در اصل مرقق است، و مورد تغليظ آن نزد عاصم و همه قراء در لفظ جلاله (الله) است در صورتى که ماقبل آن مفتوح يا مضموم باشد . ( عَلَى اللهِ ـ عَبْدُاللهِ و اگر ماقبل آن مکسور باشد ازترقيق جدا نيست .

 

يائات اضافه :

 

ـ عاصم تمام ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مفتوح باشد مثل اِنّى اَعْلَمُ ـ اِنّى اَخافُ ـ إِنّى اَرى، به سکون ى خوانده . تبصره : از اين دسته فقط در معى اَبَداً ( توبه 83 ) مَعى اَوْ رَحِمْنا ( ملک 28 ) شعبه به سکون ى، و حفص به فتح آن خوانده . 
ـ ياء اضافه که بعد آن همزه قطع مکسور آمده : مثل دُعانى الا فراراً ـ مِلّةَ ابائى تمامى را عاصم به سکون ى خوانده است، و لکن در يازده مورد حفص به فتح ى و شعبه به سکون آن از عاصم روايت کرده اند، آنها عبارتند از يدى اِليک ـ اُمّى الهَين ( مائده 28 ـ 116 ) اَجرى اِلّا ( 9 موضع : يونس 72 ـ هود 29 ـ 51 ـ سبأ 48 ـ پنج موضع شعرا ) 
ـ ياء اضافه که بعدش همزه قطع مضموم باشد : عاصم تمامى را به سکون ى خوانده مثل : اِنّى اُعيذها إنّى اُريدُ .
ـ ياء اضافه که بعدش همزه وصل با لام تعريف آمده : تمام آنها را عاصم به فتح ى خواندهمثل : رَبّى الّذى ـ فقط در عَهدى الظّالمينَ ( بقره ) که حفص به سکون، شعبه فتح ىخوانده اند . 
ـ ياء اضافه که بعدش حمزه وصل بدون لام تعريف آمده : در هفت موضع قرار دارد در اين قسم فقط در موضع مِنْ بَعدى اسْمُهُ اَحمَدٌ ( سوره صف ) روايت شعبه از عاصم به فتح و حفص به سکون ى است، بقيه مواضع قراءت عاصم به سکون ى مى باشد . مثل : اَخى اشْدُد ( طه 30 ) اِنّى اصْطَفيتُکَ ( اعراف 144 ) لِنَفْسى اذْهَبْ ـ فى ذِکرى اذْهَبا ( طه 41 ـ 42
ـ ياء اضافه که بعد آن حرف ديگرى باشد : قراءت عاصم به فتح ى است، مگر در چهارکلمه که از عاصم باختلاف روايت شده و آنها : 
ـ کلمه بَيْتى : در بَيتيَ لِلطّائفينَ ( بقره 125 ـ حج 26 ) بَيتِيَ مُؤمِناً ( نوح 28 ) که شعبه به سکون ى و حفص به فتح آن روايت کرده اند . 
ـ کلمه وَجهى : در وَجْهِيَ لله ( آل عمران 20 ) وَجْهِيَ لِلَّذى ( انعام 79 ) که شعبه به سکون، و حفص به فتح ى ذکر کرده اند . 
ـ کلمه مَعى : در يازده موضع : مَعى بَنى اِسْرائيلَ ( اعراف 105 ) مَعى اَبَداً ... مَعى عَدُوّاً _ توبه 83 ) مَعى صَبْراً ( کهف 65 ـ 72 ـ 75 ) مَن مَعِيَ ( انبيا 24 ـ شعرا 118 ) مَعِيَ رَبّى ( شعرا 9 ) مَعِيَ رَدءاً ( قصص 34 ) مَنْ مَعِيَ اَوْ ( ملک 28 ) که تمامى را حفص به فتح و شعبه به سکون از عاصم روايت کرده اند . 
ـ کلمه لى : در پنج موضع : ما کانَ لى عَلَيکُم ( ابراهيم 22 ) و َلِيَ فيها ( طه 18 ) ولى نَعْجَةٌ ـ لِيَ مِنْ عِلْمٍ ( ص 23 ـ 69 ) وَلِيَ دينِ ( کافرون 6 ) اين پنج مورد را نيز شعبه به سکون، و حفص به فتح ى از عاصم روايت کرده اند . ياءات زوائد : در يا عِبادِ لا خَوفٌ عَلَيکُم ( زخرف 68 ) روايت شعبه به اثبات ى مفتوح در وصل، و به سکون آن در وقف است . و حفص حذف آن در هر حال، از عاصم روايت کرده اند . ودر ياءات زوائد که لام الفعل، افعال يا اسماء يا واقع شوند . مثل اَخَّرتَنِ ـ يؤتِينِ ـ المُنادِ ـ يأتِ ـ بِالوادِ و غيره قاعده کلى عاصم در تمام قرآن کريم حذف ياء زائد است، فقط در موضع فَما إتينِ يَ اللهُ خَيرٌ ( نمل 36 ) به روايت شعبه به حذف ياء در وصل و وقف، و به روايت حفص به اثبات ياء مفتوح در حالت وصلى، و به اثبات ياء ساکن، يا حذف آن در حالت وقفى است .

 

وقف بر مرسوم الخط :

 

عاصم در وقف بر کلمات قرآنى بر طبق نوشته کلمه وقف مى کند، مثلاً تاء تأنيث هر جا مدوّر باشد به هـ و اگر کشيده نوشته شده به ت وقف مى کند . در چهار مورد که لام بعد از ما جدا نوشته شده : مثل فَمالِ هؤلاءِ بر لِ وقف مى کند . کلمه اَيهَ که در سه موضع بدون الف نوشته شده، به هـ وقف مى نمايد . کلمه وَيکَانَّ ـ وَيکَاَنّهُ ( قصص ) در موضع اول به نِ و در موضع دوم به هـ وقف مى کند، کلمه کَاَين را هم به نِ وقف نموده . و در اَياً ما تَدْعوا به اياً ما وقف کرده ( در النشر الرجح جواز وقف بر اَيا ـ ما براى همه قراء صحيح ذکر شده ) .

 

 



:: بازدید از این مطلب : 202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها
اصول قرائت ابو عمرو البصرى

امام ابو عمرو زبان بن العلاء بن عمار بن عبدالله البصرى (70 ـ 154) اول قارى بصره، که قراءت را از ابن کثير و مجاهد و سعيد بن جبير اخذ کرده . و آنها از ابن عباس و او بر ابى بن کعب و او بر حضرت رسالت (ص) قراءت کرده است . او از بزرگان زمان خود و در علم شعر و عربيت و قرآن شهرتى به سزا داشته است . راويان او، يکى ابو عمرو حفص بن عمر بن عبدالعزيز الدورى النحوى است، و ديگر ابوشعيب صالح بن زياد عبدالله السوسى .

 

بسمله

 

ابوعمرو در ابتداى به قراءت از اول همه سوره ها غير از توبه بر طبق نوشته مصاحف بسم الله را خوانده، و در وصل آخر سوره الناس به اول فاتحه الکتاب نيز بسم الله را گفته، و در بين دو سوره بر سه قسم عمل کرده : يا بسم الله را گفته . يا با سکت بدون بسم الله خوانده، و يا وصل نموده آخر سوره را به اوّل سوره بعدى بدون بسم الله . آنانکه به وصل از او روايت کرده اند بين چهار سوره الزهر را به سکت، و آنانکه به سکت روايت کرده اند، بين دو سوره را با بسم الله ذکر نموده اند .

 

ميم جمع

 

ابوعمرو ميم جمعى را که بعد از هـ ضمير واقع شده، به شرط آنکه ماقبل هـ ضمير مکسور يا ياء ساکنه بوده باشد . در موقع وصل به مابعدى که آنهم ساکن است به کسر ميم خوانده، مانند قُلُوبِهِمِ العِجْلَ ـ قَتْلِهِمِ الانبياءَ ـ يوَفّيهِمِ اللهُ .

 

هاء کنايه

 

هاء کنايه را در کلمات يؤدّه (آل عمران دو موضع) نُوَلّهِ ـ نُصْلِهْ (نساء) نُوْتِهْ (دو موضع آل عمران ـ شوري) به سکون هـ خوانده . و فَاَلْقِه اِلَيهم (نمل) را مثل حفص و يتَّقهِ (نور) را به کسر ق و سکون هـ يتَّقِه خوانده است . و يأتِهْ مُؤمِناً (طه) را فقط سوسى به سکون هـ روايت کرده و سوسى اِن تَشکُرُوا يرضَه لکم (زمر) را هم به سکون و الدورى آنرا به دو وجه اسکان ف و ضم هـ با صله يرضَهَوُ روايت کرده است . و اَرْجِهْ و اَخاهُ (اعراف ـ شعرا را ابوعمرو با زيادتى همزه بين ج و هـ و ضم هـ بدون صله اَرْجئْهُ و فيهِ مُهاناً را به قصر وَاَنسانيهِ (کهف) و عَليه اللهُ (فتح) را به کسر ها در آنها خوانده خوانده است .

 

مد

 

ابوعمرو مد متصل را به توسط، و مد منفصل را به قصر خوانده، و روايت الدورى هر دو را به توسط ذکر کرده است . و مد لازم را به اشباع، و مد عارض به سکون را مانند همه قراء به سه وجه : قصر ـ توسط ـ اشباع خوانده است .

 

همزه مفرده

 

به روايت سوسى تمام همزه هاى مفرده ساکن را به جنس حرکت ماقبل ابدال کرده است : ياکُلُ ـ اَلْبَاسْ ـ جيتَ (الدورى تمام را به تحقيق روايت کرده)

 

استثناءات :

 

ـ سکون علامت جزم باشد، در شش کلمه آمده : تَسُؤْهم (آل عمران ـ توبه) تَسُؤْکُم (مائده) يشَأ يذْهِبْکُم (نساء ـ انعام ـ ابراهيم ـ فاطر ـ شورى ـ اسرا در دو موضع) مَن يشَأ (انعام دو موضع) فَاِنْ يشَأ (شوري) نَشَأ (شعرا ـ سبا ـ يس) يهَيئْ (کهف) اَوْ نَنْسَأَها (بقره) اَمْ لَمْ ينَبَّأ (نجم) تبصره : اِنْ اَسَأتُم (اسراء 7) و الّا نَبَّأتُکُما (يوسف 37) که سکون همزه براى جزم نبوده، بلکه براى اتصال فعل ماضى به ضمير است، هر دو را سوسى ابدال نموده است
ـ سکونش براى بناء باشد، و اين در فعل امر 11 کلمه واقع شده، و آنها : هَيئْ لَنا (کهف) اَنْبِئْهُمْ (بقره) نَبِّئْنا (يوسف) نَبِّئ عِبادى (حجر) نَبِّئهُم (حجر ـ قمر) ارجِئهُ (اعراف ـ شعرا) اِقرَأ (اسراء ـ دو موضع علق) . 
ـ ديگر آنکه تحقيق همزه از ابدالش آسانتر باشد، مثل تُؤوى (احزاب) تُؤويه (معارج
ـ نوع چهارم آنکه ابدال مشتبه به معنى ديگرى شود، مثل اَثاثاً وَرئْيا (مريم
ـ آنکه در صورت ابدال از لغتى به لغت ديگر رود، مثل : مُؤصَدَة (بلد ـ همزه) وَ بارِِئْکمُ (دو موضع بقره) را سوسى به سکون همزه بدون ابدال خوانده است . کلمه لايلِتْکُم (حجرات) را ابوعمرو به زيادتى همزه ساکنه لا يئْلِتْکُم خوانده و بروايت سوسى ابدال و الدورى تحقيق است . کلمه بادِيَ (هود) را به همزه بادِيءَ و مُرجَونَ (توبه) و تُرْجى (احزاب) به همزه مضمومه بعد از ج مُرجَئُونَ ـ تُرجئُ ولى يضاهُونَ (توبه) را بدون همزه خوانده است . و کلمه ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبياابدال آن از ابو عمرو است . و سکت بر محلهاى چهارگانه روايت حفص را عوجاً قَيماً (کهف) ـ مَرْقدنا هذا (يس) ـ بل ران (مطففين) من راق (قيامه) را ابوعمرو به ترک سکت با ادغام ن و ل در راء بعد خوانده است . اِنَّهُ اَهلَکَ عادَ انِ الاُولى (نجم) را به حذف همزه و نقل حرکت آن به ل، و در حال وصل آن لام، متحرک به ضم شده، و تنوين قبل در آن ادغام مى شود . عادَا الُّولى، در ابتداء به اَلاَوُلى سه وجه اَلُولى ـ لُولى ـ اَلْاوُلى صحيح است . در کلمه اَللّائى (مجادله ـ دو موضع طلاق) به حذف ى بعد از همزه اَللّاءِ و در همزه مسکوره به تسهيل آن با مد يا قصر، و يا ابدال آن به ياء ساکنه اَلّايْ با مد، و در موضع طلاق اَلّايْ يئسِْنَ جايز است اظهار با سکت بين دو ياء، يا ادغام آن دو، و اگر در وصل به تسهيل همزه مى خواند در وقف آن به ابدال به سکون ى يا به تسهيل با روم جايز مى باشد . و کلمه ها اَنتُم (دو موضع آل عمران ـ نساء ـ قتال)، به تسهيل همزه با مد يا قصر قراءتابوعمرو است .

 

دو همزه در يک کلمه

 

که همزه اول حتماً مفتوح خواهد بود و همزه دوم اگر مفتوح يا مکسور باشد، مثل : ءَاَلِدُ ـ ءَانذَرتَهُم ـ ءَاِذا ـ ءَاِنّکَ . قراءت ابوعمرو به تسهيل همزه دوم، با الف فصل بين دو همزه که آنرا ادخال مى گويند، مى باشد، واگر همزه دوّم مضموم باشد، به دو وجه خوانده : تسهيل همزه دوّم با ادخال يا بدون ادخال : قُل اَؤُنَبِّئکُم ـ اَءُنزِِلَ ـ ءَالقِى .در لفظ اَئِمَّة که در پنج موضع قرآن آمده، ابوعمرو به تسهيل همزه دوم بدون ادخال خوانده است . و در کلمه ءَاَعجَمِيٌّ(فصلت) با ادخال الف فصل تسهيل همزه دوّم، و در اَذْهَبْتُم طَيبّاتِکُم (احقاف) به همزه واحده و تحقيق آن، و در ءَامَنتُم بِهِ السِّحرَ (يونس) را ابوعمرو به زيادتى همزه استفهام قبل از همزه وصل ءالسِّحِرُ بدو وجه : تسهيل يا ابدال مثل ءَالذَکرَينِ ـ ءاللهُ قراءت کرده است . در ءَالِهَتُنا (زخرف) به تسهيل همزه دوم بدون الف فصل، ءَاِنَّکم لَتَأتُونَ (اعراف ـ عنکبوت) ءَاِنَّ لَنا (اعراف) با زيادى همزه استفهام و تسهيل همزه دوم با الف فصل قراءت ابوعمرو است .

 

اجتماع دو همزه در دو کلمه

 

اگر متفق در حرکت باشند . در مفتوح آن ، مثل جاءَاَمرُنا ـ شاءَ اَنشَرَهُ، يا مکسور آن مثل : مِنَ السَّماءِ اِن ـ هؤلاءِ اِن، يا هر دو مضموم، مثل : اَولياءُ اُولئِکَ، ابوعمرو به حذف يکى از همزه ها مبادرت کرده، پس اگر محذوف همزه اول باشد مد آن منفصل، و جايز است به قصر ى توسط خوانده شود، و اگر مخدوف دومى باشد، نوع مد آن متصل و توسط آن صحيح است . و اگر دو همزه در حرکت مختلف باشند ابوعمرو به شرح زير خوانده است : اگر همزه اول مفتوح و دومى مضموم يا مکسور باشد، مثل : شُهَداءَ اِذْ ـ تَفئ اِلى ـ جاءَ اُمَّةً به تسهيل (بين بين) همزه دوم خوانده، و اگر همزه اول مضموم ودوّمى مفتوح باشد، مثل نَشاءُ اَصَبْنا ـ الملاءُاَفتُونى . همزه دوم ابدال به واو خالص مى شود . و اگر اولى مکسور و دومى مفتوح باشد، مثل : مِنَ السّماءِ ايةً ـ هؤلاءِ اَهدى، همزه دوم ابدال به ياء خالص مى شود . و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشند، مثل : ما مَسَّنِى السُّوءُ اِنْ ـ مَنْ يشاءُ اِلى، همزه دوم به دو وجه خوانده مى شود : تسهيل بين بين يا ابدال آن به واو خالص . و تمامى اين قواعد فقط در موقع وصل اجرا مى شود و در وقف بر اول ابتداى به دوم، تحقيق همزه مسلم است .

 

ادغامات :

 

در ادغام متقاربين ابو عمرو، ذال اذ را در حروف شش گانه ( ت ـ ج ـ د ـ ز ـ س ـ ص ) ادغام کرده اِذْ تَّمشى ـ اِذ جَّعَلْنا ـ اِذْ زَّينَ . و دال قد را در نزد هشت حرف ( ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ط ) ادغام کرده است : قَدْ سَّمِعَ ـ قدْ شَّغَفَها ـ لَقَدْ ذَّرَءنا . و ت تأنيث را در شش حرف : ( ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ط ) ادغام کرده است : کَذَّبَت ثَّمُودُ ـ نضَجِت جُّلودُهم ـ خَبَت زِّدناهُم . ل هل را در دو موضع هَل تَّرى (ملک) فَهَل تَّرى لَهُم (حاقه) ادغام و در مقابل بقيه حروف اظهار نموده است . ب مجزومه را در ف ادغام کرده است، و آن در پنج موضع از قرآن آمده : اَوْ يغْلِب فَّسَوفَ (نساء) اِنْ تَعَجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد) اِذْهَب فَّمَن (اسراء) فَاذهَب فَّاِنَّ (طه) لَم يَتُبْ فَّأؤلئِکَ (حجرات) . ذال را در ت کلمه عُذْتُ ـ اِنّى عُذتُّ (غافر ـ دخان) فَنَبَذتُّها (طه) و همچنين اِتَّخَذتُّم و ساير صيغ آن ادغام کرده است . ث را در ت اُورِِثْتُّموُها (اعراف ـ زخرف) وَ لَبِثْتَّ هر جا بيايد به ادغام خوانده . ث را در ذال يلهَث ذّلِکَ (اعراف) و دال را در ث يردثّوابَ (دو موضع آل عمران) ادغام کرده، و دال ملفوظ کهيعص را در ذکر (مريم) و ب را در ميم يعَذِّب مَّن يشاءُ (آخر بقره) و ب را در م ارکَب مَّعنا (هود) ادغام نموده است، و راء مجزومه را در ل، مثل : فَاصبِر لّحکُم رَبّکَ نَغفِرلَّکُم به روايت سوسى بلاخلاف و بروايت الدورى به خلف عنه ادغام کرده است . ن يس را در واو بعد و نون را در والقلم به اظهار خوانده و ن را در ميم طسم ( شعرا ـ قصص ) ادغام کرده است .

ادغام کبير :

 

اين ادغام در حروف متحرکه اى که تماثل در لفظ يا تقارب در مخرج دارند، و در يک يا دو کلمه قرار گرفته باشند انجام گرفته، مشروط بر آنکه مدغم تَاء متکلم، يا مخاطب، يا منّون، يا مشدّد نباشد . مثلين در يک کلمه، فقط در مَناسِکْکُّمْ (بقره) ـ ما سَلَکَکُّم (مدثر) را ادغام کرده، و جز اين دو کلمه بقيه را به اظهار خوانده است، ولى مثلين در دو کلمه را ادغام کرده . اگر چه ماقبل مدغم متحرک : يعلَم مّا طِبَع عَّلى يا از حروف مدى : فيه هُّدى، يا ساکن صحيح و خُذِ العَفوَ وّ أمُرْ شَهْر رَّمَضانَ باشد . فرقى در ادغام نمى کند . و در سه کلمه از سوسى به دو وجه روايت شده : مَن يبْتَغِ غَيرَ (آل عمران) اِن يکُ کاذِباً (غافر) يخلُ لَکُمُ (يوسف) . و در يحْزُنْکَ کُفرهُ (لقمان) به جهت مشکل بودن از اخفاء به تشديد ادغام رفتن، به فک ادغام خوانده است .

 

ادغام کبير در دو حرف متقارب :

 

اگر در يک کلمه باشد سوسى فقط ق را در ک به دو شرط ادغام کرده، اول ماقبل ق متحرک باشد، و بعد از ک ميم جمعى باشد، مثل : يرْزُقکُّم ـ واثَقْکُّم ـ خَلَقکُّم . در طَلّقَکُنَّ (تحريم) را به دو وجه روايت از سوسى آمده است . و اگر دو حرف متقارب در دو کلمه باشند . وقتى مدغم يکى از حرف 16 گانه (سنشد حجتک بذل رض قثم) باشد به روايت سوسى در هم ادغام مى شوند، مشروط بر آنکه ـ مدغم منون (نَذِيرٌلکُم) يا مشدد (اَشدَّ ذِکراً) يا تام مخاطب (کُنتَ ثاوياً) يا مجزوم (لم يؤتَ سَعَةً) نباشد : باين شرح :ح + ع فقط در زُحْزِِح عَّنِ النّارِ (آلعمران) و در ساير مواضع ادغام نکرده : مثل ماذُبِحَ عَلى النُّصُبِ ـ فَلاجِناحَ علَيهِما ...ق + ک مثل خَلَقَ کُّلَّ شيئٍ، و همچنين :، ق، مانند لَکَ قُّصُوراً وقتى ماقبل مدغم متحرک باشد، و اگر ساکن باشد، مثل : فوْقَ کُلِّ ـ تَرَکُوکُ قائِماً ادغام نمى شوند . ج در ت و ش : ذِى المعارِج تَّعرُجُ ـ اَخرَج شَّطأَهُ (فتح) (فقط همين دو موضع است).ش * س، ذى العَرش سَّبيلاً(اسراء) (فقط همين يک موضع است . س * ز : النُفُوس زُّوِّجَت (تکوير) (فقط يک موضع است)س * ش : الرَأسُّ شَّيباً (مريم) (فقط مين يک موضع بخلف عنهض * ش : لِبَعض شَّأنِهم (نور) (فقط در يک موضع آمده) .د * ده حرف (ت ـ ث ـ ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ ) ادغام مى شود : مَساجِد تِّلِک (بقره) ـ يريد ثّوابَ اَلدّنيا (نساء) داوُد جّالُوتَ (بقره) اَلقلائِد ذَلِکَ (مائده) ـ تُريد زّينَةَ الحيوة (کهف) ـ عَدَد سِّنين (مؤمنون) ـ شَهِد شّاهِدُ (يوسف) ـ نَفْقِدْ صُّواع الملک (يوسف) مِنْ بَعد ضَّعفٍ (روم) ـ يريد ظُّلماً (آل عمران) .

 

تبصره :

 

شرط ادغام دال در اين ده حرف آنست که مفتوح بعد از ساکن نباشد، مثل : داوُدَ سُلَيمان ـ بَعدَ ثبوتِها ـ داوُدَ زَبوراً . فقط دال در تاء اگر چه مفتوح بعد از ساکن باشد ادغام مى شود . ت * ده حرف ذکر شده در ادغام دال ادغام مى شود . البته ادغام ت + ت مثلين است، مثل شَوکَة تَّکُونُ، بجاى آن طاء اضافه مى شود، مثل : بالبَينات ثُّمَّ ـ الصّالحات جُّناحٌ ـ عَذابٌ الاخِرَة ذّلِک ـ بالاخرَة ذّلِکَ ـ بالاخِرَة زَّينا ـ بِالسّاعَة سَّعيراً ـ زَلزَلَةَ السّاعَة شَّيئٌ ـ وَالصّافّات صَّفاً ـ وَالعاديادت ضَّبحاً ـ الصّالِحات طُّوبى ـ اَلْملئکَة ظّالِمى .

 

تبصره :

 

در الزَّکوةَ ثُمَّ ـ وَالتّوريةَ ثُمَّ ـ آتِ ذَالقُربى ـ وَ لْتَاتِ طائِفةٌ ـ دو وجه از سوسى روايت شده است . و ادغام بَيت طائِفَةً (نساءقراءت ابوعمرو است . ث * پنج حرف (ت ـ ذ ـ س ـ ش ـ ض) ادغام مى شود، مثل : حَيثُ تُّؤمَرُونَ ـ الحَديث تَّعجَبُونَ ـ وَالحَرث ذّالِکَ ـ وَرِثَ سُّليمانَ ـ حَيث شِّئتُما ـ حَديثِ ضِّيفِ اِبراهيمَ .ذ * دو حرف (س ـ ص) فَاتَّخَذ سَّبيلَهُ ـ مَااتَّخَذ صاحِبَةً .راء * ل ادغام نموده، مثل : سَخَّر لَّنا ـ لِيغفرلَّکَ و ل * راء، مانند : کَمَثَل رِّيحٍ ـ جعَل رَّبکَ .شرط ادغام آنها اينست که : مدغم مفتوح، قبل ساکن نباشد . مثل : وَ افعَلِوا الخَيرَ لَعَلَّکُم ـ اِنَّ الاَبرارَ لَفى ـ فَعَصَوا رَسولَ رَبِّهِم ـ فَيقُول رَبِّ در اين قاعده لفظ قالَ مستثنى است، که با وجود مفتوح بعد از ساکن بودن در راء ادغام مى شود، مانند : قال رَّبِّ ـ قالَّ رَّجُلانِ، ولى اگر مدغم متحرک بعد از متحرک باشد، مثل سَخَّرلَّکُم ـ جَعَل رَّبَّکَ، يا مدغم مضموم بعد از ساکن، فَيقول رَّبّى يا مدغم مکسور بعد از ساکن باالذِّکر لَّمّا ـ مِن فَضلِ ربّى باشد بدون اختلاف ادغام مى شود . ن * دو حرف (ل ـ ر) به شرطى که ماقبل مدغم متحرک باشد، ادغام مى شود، مثل : اِذ تَأذَّن رَّبُّکَ ـ خَزائِن رَّحمَةِ ـ لَن نُومِن لَّکَ ـ ما تَبَينَ لّهُم . ولى اگر ماقبل مدغم ساکن باشد، ادغام ممتنع است، مثل : يخافُونَ رَبَّهُم ـ اَنّى يکونُ لَهُ ـ بِاِذنِ رَبِّهِم مُسلِمَين لَکَ، و استثناء از آن لفظ نَحنُ است که با وجود سکون قبل ن * ل ادغام مى شود . مثل : نَحن لَّهِ ـ ما نَحن لَّکما .م + ب ـ وقتى سکون روى م گذارده شد . بنابر قاعده در نزد ب بايد اخفاء مع الغنه شود، و سوسى چنين کرده است، مثل اَعلَم بِکمْ عَلَّم بِالْقَلَم، ولى اگر ماقبل م ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل اَعْلَم بِکُم ـ عَلَّم بِالْقَلم ولى اگر ماقبل م ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل : اِبراهيمَ بَنيهِ ـ اليومَ بِجالُوتَ .ب * م ـ فقط در يعَذِّب مَّن يشاءُ که در پنج موضع از قرآن آمده (آل عمران ـ مائده دو موضع ـ فتح ـ عنکبوت) ادغام نموده است . و در سوره مبارکه بقره که قراءت سوسى به سکون ب است ادغام آن صغير است، و در کلمات ديگرى که ب نزد م قرار گرفته ادغام نکرده است مثل : اَن يضْرِبَ مَثَلاً ـ سَنَکتُبُ ماقالُوا . ضُرِِبَ مَثَلاً .

 

قواعدى ديگر درباره دغام کبير

 

الف : در حرف مدغم (مثلين ـ متقاربين) دو روش است، يکى ادغام محض که اصل است . و ديگر ادغام محض به اشمام و روم اگر مدغم مضموم، و به روم فقط اگر مدغم مکسور باشد، در غير چهار صورت : ب * ب (نصيبُ بِرَحمَتِنا) م * م (يعلَمِ ماب * م (يعَذِّب مَن يشاءِ) م * ب (اَعْلَم بِکُمْ) بعضى در مورد (ف+ف) هم چون حرف شفوى است همين نظر را دارند . و در شاطبيه نيامده است ب ـ، اگر ماقبل مدغم حرف مد يا لين باشد سه وجه جايز است : مد ـ توسط قصر، با جواز روم و اشمام در آن . و اگر حرف صحيح و ساکن باشد، مثل : خُذِ العَفوَ وَ أمُر ـ مِنَ العِلمِ مالکَ ـ مِن بَعدِ ظُلمِهِ دو قول است ؛ به قول متقدمين ادغام محض و به قول متُاخرين چون ادغام در اين مورد به علت دو ساکن مشکل است باختلاس حرکت (روم) قائلند . ج ـ در حالت ادغام مِنَ النّار رَّبَّنا ـ النهارِ لَّاياتٍ حالت اماله محفوظ مانده و ادغام انجام مى گيرد .

 

فتح و اماله

 

ـ ابو عمرو هر الف که در مصاحف به ى نوشته شده و بعد از راء واقع شده باشد اماله کرده است . در اسم مانند : النَّصارى ـ اَسْرى ـ الذِّکرى ـ و در فعل : اِشْتَرى ـ قَدنَرى ـ لَوْ تَرى، و در يا بُشرايَ (يوسف) بر سه وجه : فتح، اماله، تقليل آن جايز است، و در تَتْرى (مُؤمنون) دو وجه : فتح و اماله صحيح است : (ابن جزرى فتح را صحيح دانسته) . و در وصل کلماتى که در آنها الف منقلب از ياء، بعد از راء واقع شده، مثل : اَلْکُبرَى اِذْهَب ـ تَرَى المُؤمنينَ ـ تَرَىالمَلئِکَةَ به روايت سوسى از ابوعمرو، دو وجه ذکر شده، فتح، اماله، و اگر راء به لفظ جلاله وصل شود، مثل : نَرَى اللهَ ـ فَسَيرى اللهُ جايز است تفخيم در لفظ جلاله، نظر باصل، و ترقيق نظر به اماله راء، البته مشروط بر آنکه راء تنوين نداشته باشد، مثل : قُريً ـ مُفتَريً که در اين صورت فقط فتح صحيح است . 
ـ الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور آخر کلمه باشد، مثل : اَبْصارِهِم ـ حِمارَِکَ ـ مِنَالکفّارِ را ابو عمرو اماله کرده است، اگر چه به ضميرى هم متصل شده باشد، و همچنين الف هارٍ (توبه) را نيز به اماله خوانده است استثناء : اَلْجارِِ ـ جَبّارينَ ـ اَنصارى که به فتح خوانده است . ديگر، الف متوسطه واقع بين دو راء که دومى مکسور و آخر کلمه باشد، مثل : الاَبْرارِِ ـ اَلْقَرارِِ ـ مِنَ اَلْاَشْرارِِ را ابو عمرو اماله کرده است، که ملازمه با اماله راء اول دارد و سکون وقفى بر آنهم سبب عدم اماله نمى شود . 
ـ ابوعمرو، الف کافرين را اماله داده، چه نکره، چه معرف به ال، فقط بايستى به ين ختم شود، و به روايت الدورى از ابوعمرو در کلمه الناس که س آن مکسور باشد، الف آنرا در تمامى قرآن اماله داده، و سوسى به فتح آن روايت دارد . و ابوعمرو در حروف مقطعه قرآنى به اماله راء (الر ـ المر) و اماله ها فقط در کهيعص، و اماله هاء فقط در طه و تقليل حاء در حم قراءت کرده است و کلمه التورية را اماله، و اَعمى را فقط در موضع اول اسراء اماله کرده است . و کلمه رَءا فعل ماضى وقتى قبل از متحرک آيد به فتح راء و اماله الف بعد از همزه از ابوعمرو است، مثل : رَءاهُ مُستَقِراً ـ رَءاکَ ـ رَءاها . و به روايت الدورى ابو عمرو، الفات در کلمات چهارگانه، يا وَيلَتى ـ اَنّى (استفهاميه) يا حَسرتى ـ يا اَسَفى را تقليل خوانده : و در يا اَسفى از او به فتح هم روايت شده است . 
ـ ابوعمرو، الف تأنيث مقصوره واقع بر وزن فعلى (مثلث الفاء) را به تقليل خوانده است، مانند اَلْتَّقوى ـ اَلدُّنيا ـ اَلْقربى ـ اِحدى ـ ضيزى، همچنين کلمات موسى ـ عيسى ـ يحيى . و اگر اين کلمات رائى باشند در اماله داخل هستند . و ديگر الفات فواصل آيات سوره هاى يازده گانه (طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامة ـ (هَمْسا ـ اَمْتا) به تقليل خوانده، و اگر رائى باشند اماله نموده است . وقف به مرسوم الخط ـ ابو عمرو تاء تأنيث را اگر به ت کشيده نوشته شده باشد به هـ وقف کرده است، مثل رَحمَتْ ـ بَقِيتْ ـ و ت اَبَتْ را به ت وقف نموده است . در وقف بر کلمه کَاَين ابو عمرو فقط بر ى وقف کرده : کَاَيَّ ـ فَکَاَيَْ و لام جر بعد از ما که در چهار محل جداى از اسم نوشته شد، بر ما وقف کرده، و لفظ آيهَ که بدو الف نوشته شده در وقف بر الف وقف کرده، و کلمه وَيکَانَّ ـ وَيکَاَنَّهُ (قصص) را در هر دو کلمه بر ک وقف کرده، و در نزد او ابتداء از اَنَّ ـ اَنَّهُ صحيح است .

 

در ياءات اضافه (ضمير متکلم)

 

الف : اگر بعد از ياء اضافه همزه قطع مفتوح يا مکسور باشد، ابوعمرو به فتح ى خوانده، مثل، اِنِّى اَعلَمُ ـ اِنِّى اَخافُ ـ اِنِّى ءانَسْتُ ـ ولى موارد زير را به سکون ى خوانده : اَرِنى اَنظُرّ (اعراف) وَلاتفتِنّى اَلا (توبه) فَاتَّبِعنى اَهدِکَ (مريم) وَتَرحَمنى اَکُن (هود) ذَروُنى اَقتُل ـ اُدعُونى اَستجِب (غافر) فَادکُروُنى اَذکُرکُم (بقره) اَوْزِِعْنى اَن اَشکُرُ (نمل ـ احقاف) لِيبلُوَنى ءَاَشکر (نمل) سَبيلى اَدعِوا (يوسف) فَطَرَنى اَفَلا (هود) لِيحزُنُنى اَنْ (يوسف) اَتَعِدانِنى اَنْ (احقاف) حَشَرتَنى اَعْمى (طهتَأمِرونّى اَعْبُدُ (زمر) .و در همزه قطع مکسور، موارد زير را به سکون ىخوانده : بَناتى اِن (حجر) اَنْصارى اِلى (آل عمران ـ صف) بِعِبادى اِنَّکُم (شعرالَعْنَتى اِلى (ص) سَتجِدُنى اِنْ (کهف ـ قصص ـ صافات) اِخوَتى اِنَّ (يوسفتَدعونَنى اِلى ـ تَدعُونَنى اِلَيهِ (غافر) اَنظِرنى اِلى (اعراف ـ حجر ـ صاَخَّرتَنى اِلى (منافقين) .ب ـ آنچه بعد از ياء اضافه همزه قطع مضموم آمده ( در 12 موضع ) مثل اِنّى اُعيذُ، قراءت ابو عمرو به سکون ى مى باشد . ج ـ آنچه بعد از ياء اضافه همزه وصل با لام تعريف (14 موضع) آمده، ابوعمرو (به خلاف حمزه) به فتح ى خوانده است . ولى آنجا که لفظ عبادى با ندا باشد، مثل يا عِبادى الّذينَامَنوُا (عنکبوت) قُل يا عِبادِى الَّذينَ اَسرَفُوا (زمر) با سکون ى خوانده است . د ـ و آنچه بعد از ياء اضافه همزه وصل بدون لام تعريف (در هفت موضع) آمده، ابو عمرو همه را به فتح خوانده : اَخِى اشْدُدْ (طه) اِنّى اَصْطَفَيتُکَ (اعراف) يا لَيتَنِى اتَّخَذتُ (فرقان) لِنَفسِى اذهَب ـ فى ذِکرى اذهَبا (طه) اِنَّ قَومِى اتّخَذوُا (فرقان) بَعدِى اسمُهُ (صف) .هـ ـ ابو عمرو کليه ياءات اضافه که بعدش يکى از حروف هجا غير از همزه باشد، به سکون ى خوانده، فقط کلمه مَحياى (انعام) را به فتح ى خوانده، و آنها عبارتند از : وَجهى (آل عمران ـ انعام) بَيتى (نوح ـ بقره ـ حج) .کلمه لى : وَلى دينِ (کافران) مالى لا ارى (نمل) وَ لى نَعْجَةُ (ص) ما کانَ لى (ابراهيم ـ ص) وَ لى فيها (طه) را به سکون قراءت کرده فقط در مالى لا اَعبُدُ (يس) را به فتح ى خوانده است . کلمه مَعى : (نه موضع) فَارسل مَعى (اعراف) معى عَدِوّاً (توبه) مَعى صبراً (سه موضع کهف) ذِکرُ مَن مَعى (انبياءاِنّ مَعى رَبّى ـ نَجّنى وَ مَن مَعى (دو موضع شعرا) فَارسِلهُ مَعى رِِدْءاً (قصص) ابو عمرو همه را به سکون ى خوانده است .

 

ياءات زوائد

 

آنکه در لفظ آمده و در خط نوشته نشده . ابو عمرو ياء زائده را در وصل به اثبات، و در وقف به حذف خوانده ( 33 موضع )، مثل اَلدّاعِ ـ دَعانِ ـ وَ اتَّقُونِ ـ خافُونِ ـ اِذا يسْر ِ ـ الجَوارِِ ـ نَبغِ ـ يأت ـ وَ البادِ و غيره .در فيقولُ رَبّى اَکرَمَنِ ـ اَهانَنِ (فجر) براى ابو عمرو در وصل با اثبات و حذف ذکر شده که حذف ارجح است ولى در وقف به حذف قطعى است . در فَما اتينِ الله (نمل)، در اثبات ى مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف قطعى است . در فَما اتينِ الله (نمل)، در اثبات ى مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف و اثبات (مثل حفص) از او روايت شده است . فَبَشّرْ عِبادِ (زمر) براى سوسى به اثبات ى مفتوحه در وصل، و ساکنه در وقف آمده (النشر) و يا به حذف در هر دو حال (الحرز) ذکر شده است . و يا عبادِ لا خَوفٌ (زخرف) را ابو عمرو به اثبات ى ساکنه در هر حال خوانده است . براى رهائى از التقاء ساکنين، ابو عمرو با کسره ساکن اول را به ساکن دوم وصل نموده، مثل فَمَنِ اضطُرَّ ـ اَنِ اعبُدوُ اللهَ، ولى موقعى که کلمه اول اَو ـ قُل باشد، آنرا با ضمه با ساکن بعد وصل مى کند، مثل قُلُ ادعُو الله ـ اَوُ ادعُوا ـ قُلُ انْظُر اَوُ انْقُص منهُ

 



:: بازدید از این مطلب : 163
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : طاها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جهت دانلود هر سوره از قرآن کریم، لطفاً بر روی نام آن سوره کلیک نمایید.

 

شماره سوره

 

نام سوره

 

  حجم فایل

 

 زمان

 

1

الفاتحة

113 KB

0:00:49

2

البقرة

16.7 MB

2:10:04

3

آل عمران

10 MB

1:16:56

4

النساء

10.5 MB

1:21:34

5

المائدة

7.9 MB

1:01:35

6

الأنعام

8 MB

1:02:20

7

الأعراف

9.7 MB

1:15:28

8

الأنفال

3.6 MB

0:28:00

9

التوبة

7 MB

0:54:57

10

یونس

4.4 MB

0:34:07

11

هود

5.2 MB

0:40:47

12

یوسف

4.4 MB

0:34:12

13

الرعد

2.3 MB

0:17:46

14

إبراهیم

2.3 MB

0:17:50

15

الحجر

1.6 MB

0:12:54

16

النحل

5 MB

0:38:24

17

الإسراء

3.8 MB

0:29:30

18

الكهف

4 MB

0:30:46

19

مریم

2.3 MB

0:18:07

20

طه

3 MB

0:23:38

21

الأنبیاء

3 MB

0:23:45

22

الحج

3 MB

0:24:27

23

المؤمنون

3 MB

0:23:10

24

النور

3.8 MB

0:29:24

25

الفرقان

2.3 MB

0:17:48

26

الشعراء

3.3 MB

0:25:47

27

النمل

3 MB

0:22:52

28

القصص

3.7 MB

0:28:41

29

العنكبوت

2.6 MB

0:20:10

30

الروم

2.3 MB

0:17:35

31

لقمان

1.4 MB

0:11:06

32

السجدة

1 MB

0:08:19

33

الأحزاب

3.5 MB

0:27:06

34

سبأ

2.2 MB

0:17:23

35

فاطر

272 KB

0:02:02

36

یس

1.8 MB

0:14:38

37

الصافات

1.3 MB

0:09:48

38

ص

3MB

0:03:52

39

الزمر

3 MB

0:22:32

40

غافر

3 MB

0:23:35

41

فصلت

2.2 MB

0:17:18

42

الشورى

2.2 MB

0:17:13

43

الزخرف

2.2 MB

0:17:22

44

الدخان

972 KB

0:07:20

45

الجاثیة

1.2 MB

0:09:26

46

الأحقاف

1.5 MB

0:11:37

47

محمد

1.3 MB

0:09:54

48

الفتح

1.3 MB

0:10:09

49

الحجرات

895 KB

0:06:45

50

ق

856 KB

0:06:27

51

الذاریات

939 KB

0:07:05

52

الطور

676 KB

0:05:05

53

النجم

127 KB

0:00:56

54

القمر

1.5 MB

0:06:43

55

الرحمن

1 MB

0:07:58

56

الواقعة

1 MB

0:07:57

57

الحدید

1.4 MB

0:10:36

58

المجادلة

1.3 MB

0:09:50

59

الحشر

1 MB

0:08:42

60

الممتحنة

938 KB

0:07:05

61

الصف

543 KB

0:04:05

62

الجمعة

417 KB

0:03:08

63

المنافقون

460 KB

0:03:27

64

التغابن

577 KB

0:04:21

65

الطلاق

764 KB

0:05:46

66

التحریم

695 KB

0:05:14

67

الملك

883 KB

0:06:40

68

القلم

891 KB

0:06:43

69

الحاقة

756 KB

0:05:42

70

المعارج

631 KB

0:04:45

71

نوح

604 KB

0:04:33

72

الجن

719 KB

0:05:25

73

المزمل

548 KB

0:004:07

74

المدثر

742 KB

0:05:36

75

القیامة

430 KB

0:03:14

76

الإنسان

738 KB

0:05:34

77

المرسلات

597 KB

0:04:30

78

النبأ

497 KB

0:03:44

79

النازعات

502 KB

0:03:46

80

عبس

407 KB

0:03:03

81

التكویر

277 KB

0:02:04

82

الإنفطار

222 KB

0:01:39

83

المطففین

459 KB

0:03:27

84

الإنشقاق

302 KB

0:02:15

85

البروج

307 KB

0:02:17

86

الطارق

202 KB

0:01:30

87

الأعلى

224 KB

0:01:40

88

الغاشیة

274 KB

0:02:02

89

الفجر

410 KB

0:03:05

90

البلد

237 KB

0:01:46

91

الشمس

175 KB

0:01:17

92

اللیل

225 KB

0:01:40

93

الضحى

133 KB

0:00:59

94

الشرح

81 KB

0:00:35

95

التین

109 KB

0:00:48

96

العلق

324 KB

0:02:25

97

القدر

90 KB

0:00:39

98

البینة

267 KB

0:01:59

99

الزلزلة

130 KB

0:00:57

100

العادیات

137 KB

0:01:00

101

القارعة

136 KB

0:01:00

102

التكاثر

105 KB

0:00:46

103

العصر

54 KB

0:00:22

104

الهمزة

106 KB

0:00:46

105

الفیل

80 KB

0:00:34

106

قریش

74 KB

0:00:32

107

الماعون

96 KB

0:00:41

108

الكوثر

49 KB

0:00:20

109

الكافرون

84 KB

0:00:36

110

النصر

68 KB

0:00:29

111

المسد

77 KB

0:00:33

112

الإخلاص

49 KB

0:00:20

113

الفلق

65 KB

0:00:27

114

الناس

94 KB

0:00:40

 

 

 

دانلود یکجای ترتیل کل قرآن کریم به تفکبک سوره با صدای استاد پرهیزگار    199MB

 

منبع :  www.ketabdownload.com



:: بازدید از این مطلب : 204
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 8 آذر 1393 | نظرات ()